قلمی که فقط از صدای دلش نوشت.... در روز نهم که تشنگی بر قافله حسین علیه السلام غالب گشت و صدای العطش کودکان بلند شد قمر بنی هاشم به یاری برادرش حسین بن علی شتافت و با مشک خالیش روانه فرات شد خودش را به آب رسانید اما   به یاد لبان خشکیده حسین و اهل بیتش افتاد و جرعه ای آب ننوشید رودفرات شاهد جدال اوبا آب برسروجدانش بود وهمان دم ، رود فرات شرمندگیش آغازگشت مشکش را از آب پر کرد و راهی خیمه ها شد هنگام بازگشت دشمن راه بر او بست تا مانع رسیدن آب به خیمه حسین بشود واز هر طرف تیر و نیزه به سمتش پرتاب می کردند و او عاشقانه برای رساندن آب به خیمه حسین می جنگید، او در این حین دستانش را در راه عشق به حسین از دست داد♥️ اما  لحظه ای دست از فداکاری اش نکشید ومَشک را این بار هم هرطورکه شده بود با خود حمل کرد تا به خیمه برساند اما آخرین تیر ،سرانجام مشک را از پا در آورد و آب شرمنده شد از روی عباس ابن علی که نتوانست ، ذره ای همچون او برای سپاه حسین (ع) سقا باشد و خودش را به خیمه آنان برساند آری علمدار بودن همچون ابوالفضل به قدری سخت است که برایت مهم نباشد دشمنانت بسیارند و تو تنهایی یعنی به آب برسی و با آن همه تشنگی جرعه ای آب ننوشی ، چون فرزندان کوچک حسین تشنه اند و از عطش بی قراری می کنند یعنی از دست و جانت بگذری اما شرمنده حسین نشوی! نویسنده :زهرابیانی دانشجو معلم پردیس زینبیه •┈••••✾•🌿☫🌿•✾•••┈• 🌐 روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان استان تهران https://tehran.cfu.ac.ir/ https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir https://ble.ir/tehran_cfu_ac_ir https://rubika.ir/tehran_cfu_ac_ir