#روایت
💢دنیای وارونه!
✍️مصطفی گودرزی
▪️دود غلیظ اسپند در هوا پخش شده بود و به سختی میشد آنطرفتر را دید.
▪️همچنان به مسیر پیاده روی ادامه میدادیم که در میان آن دود غلیظ کسی ظاهر شد.
▪️کمی جلو رفتیم و دختری را با سینیای پر از لیوانهای شربت دیدیم .
▪️معصومیت چهرهاش ناخوداگاه وادارت میکرد که دستش را رد نکنی و لیوانی را برداری .
▪️ شربتی برداشتیم و با تبسمی تشکر کرد، انگار لطفی در حقش کرده بودیم.
▪️با خود گفتم: عجب دنیای وارونهای! ما باید تشکر کنیم اما بقیه از ما قدر دانی میکنند.
👇به [مدرسه تولید محتوا] وارد شوید👇
@toolid_mohtava