🔴 داستان پيامبر اكرم و مرد يهودى
شخصى (يهودى) خدمت رسول اكرم (ص) آمد و مدعى شد كه من از شما طلبكارم و الان در همين كوچه هم بايستى طلب مرا بدهيد
.
پيامبر فرمودند: اولا كه شما از من طلبكار نيستيد،
ثانيا اجازه بدهيد كه من بروم منزل و پول براى شما بياورم. در حال حاضر پول همراه من نيست.
مرد يهودى گفت: يك قدم هم نمى گذارم از اينجا دور شوید.
هر چه پيامبر (ص) به او نرمش نشان دادند، او بيشتر خشونت نشان مى داد تا آنجا كه عبا و رداى پيامبر را گرفت و دور گردن حضرت پيچيد و كشيد، كه اثر قرمزى آن، در گردن مبارك پيامبر بجاى ماند و حضرت مى خواستند به مسجد بروند.
مسلمين ديدند يك يهودى جلو رسول الله (ص) را گرفته است، خواستند او را كنار بزنند و احيانا او را كتك بزنند.
حضرت فرمود: نه، من خودم مى دانم با رفيقم چه بكنم. شما كارى نداشته باشيد آنقدر نرمش نشان دادند كه مرد يهودى اسلام آورده و در همان جا شهادتين را بر زبان جارى كرد. و گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انك رسول الله.
شما با چنين قدرتى كه داريد، اين همه تحمل مى كنيد. و اين تحمل يك انسان عادى نيست. و شما مسلما از جانب خداوند مبعوث شده ايد.
عضویت در کانال رسمی حکیم حسین خیراندیش در پیامرسانها👇
📡
@hakim_kheirandish