قسمت دهم شرح‌ 🤲 اِلهی قَدْ جُرْتُ عَلی نَفْسی فِی النَّظَرلَها فَلَها الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها. الهی لَم یَزَلْ بِرُّکَ علیَّ ایّامَ حَیاتی فلا تَقْطَع برَّکَ عنّی فی مَماتی، الهی کیفَ‌آیِسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لی بعدَ مَماتی و اَنْتَ لم تُوَلِّنی الاّ الجمیلَ فی حیاتی. معبود من بر نفس خویش ستم کردم در اینکه برای تکاملش، امروز و فردانمودم، پس وای به حالش اگر او را نیامرزی. معبود من، خیر گسترده ات، همواره در ایام حیاتم بر من جریان دارد، این خیرگسترده ات را بعد از مرگ‌من، از من دریغ مدار! معبود من! چگونه از احسانت‌پس از مرگم ناامید گردم و حال آنکه در زمانِ حیاتم جز به نیکی رفتارنکرده ای. نکاتی از این فراز⬇️⬇️⬇️⬇️ 1. ارتکاب معاصی، ظلم به خود میباشد. 2. ـ برای تکامل نفس ـ امروز و فردا گفتن را باید کنار گذاشت. 3_تقاضای استمرار نیکی خداوند، تا بعد از مرگ 🔻🔻🔻 گناه، "ظلم به خویش" است. چنانچه از آیات و اخبار استفاده می شود، گناه و خطا، قبل از آنکه، آسیبی به ‌دیگران رساند، دامن گیر خود شخص خواهد شد. و در واقع، آدمی با انجام‌معاصی، به خود ستم کرده است و بنیان سعادت خود را متزلزل ساخته است. دراین رابطه، مناسب است به این آیه اشاره شود.⬇️⬇️⬇️⬇️ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وِ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ.(اعراف: 23) آن دو گفتند: پروردگارا! «به واسطه ارتکاب گناه، به خویشتن ستم کردیم، واگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، البته از زیان کاران خواهیم بود. در فتاد اندر چهی کو کنده بود/ زانکه ظلمی بر سرش آینده بود/ اینکه تو از ظلم چاهی میکَنی/ از برای خویش دامی می تنی/ مولانا در اخبار نیز از نافرمانی ها، به عنوان ظلم در حق خویش یاد شده است،همان گونه که از حضرت علی علیه السلام نقل است که: «ظَلَمَ نَفْسَهُ مَنْ عَصَی اللّهَ وَ اَطاعَ الشَّیْطانَ؛ آنکه خدا را نافرمانی نماید و از شیطان اطاعت ‌کند، در حق خویش، ستم کرده است.🔻🔻🔻🔻 و در حکایت است که: «مردی به ابوذر نوشت: ای اباذر مرا بهره ای از تازه های دانش بخش، ابوذر به‌او نوشت: در حق کسی که دوستش داری،❤️❤️❤️❤️ بدی مکن. مرد به او گفت: مگر کسی به‌کسی که دوستش دارد، بدی می کند؟ ابوذر گفت: آری. تو خودت را بیش از همه‌دوست داری و اگر خدا را نافرمانی کنی، به خودت بدی کرده ای».🧐🧐🧐 همچنین در حکایتی دیگر آمده است که: درویشی در راه می رفت و می گفت: هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی پیرزنی این گفته را شنید و گفت: من به این درویش ثابت می کنم که این حرف،درست نیست. پیرزن، نانی 🍞🍞پخت و در آن زهر 🧉ریخت. هنگامی که درویش به خانه‌آمد، نان را به او داد. درویش نان را گرفت و روانه شد. نزدیک خانه پیرزن، پسری به درویش رسید و گفت: من از راه دور آمده ام،گرسنه ام. درویش، نان را به پسر داد. پسر تا لقمه ای از نان را خورد، فریاد زد: سوختم ،سوختم....... مردم از خانه ها بیرون ریختند و پیرزن هم بر اثر سر و صدای آنها، داخل‌جماعت شد و دید، کسی که نان را خورده، پسرخود🥺🥺🥺 اوست که پس از مدت ها از سفرآمده بود. پیرزن با مشاهده این صحنه، بی اختیار با خویش گفت: هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی. ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ نکته بعد دست دادن فرصت: ظلم به خویشتن است امام علیه السلام در فرازی که ذکر شد در مقام اهتمام به فرصت ها به خدایش عرض می کند: «من‌با امروز و فردا کردن و از دست دادن فرصت ها، در حق خویش ظلم نمودم». از این عبارت معلوم می شود که ضایع نمودن فرصت ها نیز، نوعی ستم در حق‌خویشتن می باشد. آنها که به جایی رسیده اند و به آرزوهایشان دست یافتند، از سلسله قوانینی‌پیروی کردند که در راه ماندگان و ناکامان در آرزوها، آن قوانین را زیر پا گذاشتند.از جمله آن قوانین، در یافتن فرصت ها و استفاده کامل از آنها می باشد. یادمان باشد🔻🔻🔻 در قاموس انسان های بزرگ و موفق، چیزی به نام «هنوز فرصت هست»، و واژه‌نامأنوسی به نام «امروز و فردا کردن» وجود ندارد. 🌹🌹🌹🌹🌹