در ابتدایی ترین ساعات
عید قربان
خواستم
سلام و اولین تبریک ها وآروزی خوش رو براتون داشته باشم
و هدیه ای تقدیم حضورتون کنم
یه شعری که الان کارِ سرودن واجراش تموم شد .
انشاءالله قاضی الحاجات به همه ما توفیق قربانی کردن نفس وقدرت دفع شیطان
وچشیدن طعم بندگی خودش رو عنایت کنه.🙏🙏
👇👇👇
🌸🌸🌸
راضی شدم با رفتنِ تنها,به قاضی
کوباندی اَم حتما که از اول بسازی
میل رُخَت کردم جوابت "لن ترانی"ست
هرچند داری,ساز کوکی می نوازی
قصد پریدن داشتم اما تو گفتی:
"با این کبوترها نَپَر ,وقتی تو -بازی-"
جانم پُر از زخم است دستانت ,جبیره
تآخیر تو ,شاید قضا سازد نمازی
تعبیر کن خواب پریشانم که شاید
باید برای حنجرم خنجر بسازی
مُلک دلم گویا ,چراگاهی و اِبلیس;
چون گوسفندی می چرد در این اراضی
دل دل نباید کرد,یکدل می شوَم من
سنگی به شیطان می زنم با سرفرازی
قربانی ,آماده است -نفسم را فراخوان
از آیه های عشق بر خوان- یک فرازی
خاکم کن اما, پیش از آن,دلداری اَم دِه
با دست خود, تو گیسوانم می نوازی؟
اسماعِ ایل ِ خوبِ هاجر می شوَم من
هروقت, با تو ,می کنم راز ونیازی
#عید_قربان
#بندگی
#مدرسه_علمیه_الزهرا_سلام_الله_علیها_یزد
شاعر:فاطمه زارع زردینی (معاون فرهنگی مدرسه)