حبیبت نغمه‌ی حیّ علی خیر العمل دارد زهیرت خواست از دنیای فانی دست بردارد برای حر، چه چیزی بهتر از آن لحظه‌ی شیرین که عقل و قلب خود را تا ابد دست تو بسپارد برای کاروان بیدلت هر لحظه یعنی شوق دوباره شاخه‌ای در کربلای قلب می‌کارد تماشا کن اباالفضلت دوباره مشک بر دوشش برای آب نه، از فرط عشقت اشک می‌بارد مرا شیدای بی‌پروای راهت کن چنان عابس مخواه آقای خوبیها، قلم غیر تو بنگارد بُرَیرت هم نخواهم شد، به قلبم گفته‌ام این را خوشا روزی که این دنیا مرا آزاد بگذارد شب است و قلب من با یادتان لبریز دلتنگی است خوشا آن دم که زهرا هم مرا یار تو بشمارد شاعر : طلبه گرامی سرکار خانم حسینی @yazd_alzahra