یه کارمند ساده بانک بعد از 20 سال خودشو بازخرید می‌کنه و میره تولیدی لباس مجلسی می‌زنه و الان بعد از 8 سال حدود 1200 کارگر توی کارگاه‌هاش براش کار کار می‌کنن و الان صاحب بیش از 20 ملک مسکونیه! شما وقتی خبر بالا رو می‌خونی بهت این حس القا می‌شه که انگار توی آسمونا تاس انداختن و بین کارمندان بانک این برنده شده و یهو زندگیش متحول شده. دیگه شما نمی‌دونی این آدم توی اون 20 سال انواع کلاس خیاطی می‌رفته، همون حقوق محدود کارمندیشو جمع می‌کرده و نمایشگاه‌های معروف کشورهای همسایه رو می‌رفته. حتی دو بار قبل از زمانی که موفق بشه هم سعی کرده از یه جایی کارو شروع کنه ولی با شکست مواجه شده. یا حتی نمی‌دونید به خاطر این ریسکی که بعد از 20 سال کرده، همسرش ازش جدا شده. هیچ چیز با تاس انداختن معلوم نمی‌شه و هیچ چیز اتفاقی نیست. شما برای رسیدن به نقطه مطلوب باید هرچند کوچیک، هرچند مذبوحانه گام بردارید، خطر کنید و از شکست نترسید. عمر ما می‌گذره و تمام این سال‌هایی که کاری که مورد علاقتون نیست کردید دیگه برنخواهد گشت. به نظرم زندگی چون یک بار اتفاق میافته ارزش ریسک کردن و جنگیدن داره، حتی اگه آخرش ببازید. @zendegiaram98