ترجمانی ادبی از زیارت نامه حضرت معصومه
آرام آرام با گامهایی کوتاه به سوی تو می آیم. شنیده ام که برادر بزرگوارت فرمود: زایر کویت را، شاهد رویت را ماوایی جز بهشت روا نباشد، اگر آگاه به حقت باشد و آشنای مرامت.
و من شرم و حیایم ز آنجاست که سالها در جوارت زیسته ام و غافلم از نور رخت. ورنه چون مردان خدا، سحر به سحر پشت درب خانه ات معتکف میشدم، شاید در ضیافت لطف و کرم تو بر دیگران پیشی جسته باشم.
اکنون با همین دل زار و خانه خراب به سوی تو می آیم. آیا اجازه ورود می دهی و هم اذن حضور؟
کاش این اشکها که از سر ضمیر بر می آید و بر پهنای گونه غلتان می شود، نشان از اذن تو باشد. پس گام بر می دارم، می آیم و می آیم در حالی که نرگس دیده ام را با باران رحمتت سیراب کرده و دل را به پنجره ضریحت گره زده ام.
@zendegibaketab