. 🍃🌺 هنرپیشه دوست داشتنی کشورمان «بهروز بقایی» با سکته، دچار مرگ تقریبی شد، به آن عالم رفت و دوباره زنده شد. 🍃🌺گزیده مصاحبه آقای بقایی با خبرنگاران درباره تجربه عالم پس از مرگ : خیلی جاها نوشته‌اند دوری من از تلویزیون به خاطر بیماری بوده است. اما واقعیت چیز دیگری است كه بازگو كردن آنها را صلاح نمی‌دانم. شش سال پیش به خاطر یك سری اتفاقات خیلی تحت فشار بودم و شاید به خاطر همین هم بود كه سكته كردم. یادم می‌آید شب‌ها از ناراحتی و عصبانیت پنجاه كیلومتر در خانه قدم می‌زدم. خیلی روزهای بدی بود. - چطور سكته كردید؟ در همان روزهای سخت و پر استرس بود كه شب‌ها تئاتری را بازی می‌كردم به نام «هملت با سالاد فصل». كارگردان كار آقای هادی مرزبان بود. شب یكی از اجراها سكته قلبی كردم و در ادامه سكته مغزی. هر دوی این اتفاق با هم افتاد و باعث شد حتی مدتی قدرت تكلم نداشته باشم كه به مرور زمان بهتر شدم. - آقای بقایی لحظه‌ای که دچار سکته شدید، به خاطر دارید؟ بله، اتفاقا پسرم هم همراهم بود... مادرم هم بود. تا نزدیک‌های تهران خیلی خوب بودم اما کم‌کم دیدم حالم دارد بد می‌شود. به پسرم گفتم گوشه‌ای نگه‌‌دار یک کم جایمان را عوض کنیم. - خودتان رانندگی می‌کردید؟ نه، پسرم پشت فرمان بود ولی یک‌دفعه احساس کردم اختیار دست‌هایم را ندارم و حالم بهم ریخته ولی شانسی که آوردم این اتفاق درست نزدیک یک اورژانس جاده‌ای برایم افتاد. - یکی از خواهر‌هایتان هم پرستار هستند، درست است؟ البته دو تا از خواهر‌هایم پرستارند و واقعا حضور آنها در بهبودم بسیار خوب و موثر بود. - مرگ را چطور دیدید؟ بعد از سكته قلبی بود كه مرگ را تجربه كردم. وارد دالانی شدم كه انتهای آن نور بود. بی‌نهایت رنگین‌كمان اطرافم بود؛ نمی‌دانم چند میلیون تا. و بویی را استشمام كردم كه هیچ وقت تجربه نكرده بودم. آنقدر آن بو خوب بود كه یك جا گفتم همه عطرهای دنیا به پای آن نمی‌رسند. یکی از زیباترین، شریف‌ترین، رنگین‌ترین و گرامی‌ترین جاهای جهان بودم، باورتان می‌شود؟ من داشتم خودم را روی زمین می‌کشیدم که بروم از این جهان. حتی اینقدر مشتاق رفتن بودم که در همان حالت به صورت ناخودآگاه دست انداختم که وسایل پزشکی و سرم را از خودم جدا کنم تا زودتر بروم. همه اینها در چند صدم ثانیه اتفاق افتاد ولی برای من یک چیز ناب و زیبا بود. می‌خواستم از این دنیا بکنم و بروم. خیلی زیبا و عجیب و غریب بود. چیزهایی بود که در دنیای ما عجیب است. هر چه از آن اتفاق می‌گذرد پرده‌ها بین من و آن اتفاق می‌آیند و من از آن ماجرا دور می‌شوم. اما بعد از آن اتفاق معانی و جهان‌بینی من نسبت به زندگی تغییر كرد. ارزش آدم‌ها و جمع‌ها را بیشتر می‌دانم. از لحظات بهتر استفاده می‌كنم. بعد از این ماجرا هیچ ترسی برایم از مرگ و آن طرف وجود ندارد. - در آن لحظات نگران هیچ‌چیز نبودید؟ نه اصلا. فقط داشتم ترغیب می‌شدم که بروم آنجا. باغ و رنگین‌کمان و اینها بود. دیوار قشنگی ... همه چیز باهم... به شما میگویم که آن طرف خبرهای خوبی است، نمی‌توانم بگویم چه ها بود. یک چیزهایی، یک فضایی که می‌کشید آدم را..... شاید در آینده با حضور آقای بهروز بقایی و آقای زمانی قلعه گفتگویی اختصاصی انجام و در همین کانال ارايه شود. برنامه پرطرفدار زندگی پس از زندگی http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5