زندگی از غسالخونه تا برزخ
#خاطره_تجربه۱ #غسالخونه_زنان #تطهیر_اموات قسمت دوم ما که همچنان در ازدحام ایستگاه اخر یعنی غسالخانه
جاریم میگفت لاکای دستشو که پاک کردن چون ضربه مغزی شده بود تو تصادف شلنگ پرفشار اب رو گرفته بود دم بینی میت از اینور بینیش لخته های خون میزد بیرون دلم کباب شد😭 کاش که از فامیلاش اونجا نبوده باشن من که غریبه بودم دلم اتیش گرفت این صحنه رو دیدم چه برسه با اقوام درجه یک اون میت 😔خدا رحمتش کنه واقعا تا چند وقت این صحنه ها از جلو چشمم دور نمیشد ناراحت از زندگی و بالا پایینش میشدم یادم می اومد از اون صحنه ها میگفتم اول و اخر جای همه اونجاست دیر یا زود امروز نریم فردا میریم فردا نریم پس فردا میریم به هر حال دیر و زود میشه اما سوخت و سوز نداره اروم میشدم با اون صحنه ها اونموقع فهمیدم چرا اینقدر تو روایات سفارش شده به قبرستون زیاد بریم اونجا که بریم شلوغیهای دنیا رو فراموش میکنیم میفهمیمم اونجا مسافر خونه س خونه ابدی اینجاست اونجا رو باید راحت و روووان بگذرونیم سخت نگیریم حکمت این روایات همینه خلاصه اون غسالخونه برای من خیر کرد و خیلی ترمز گیر خوبی شد فهمیدم دنیا رو سخت نگیرم http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5