زندگی از غسالخونه تا برزخ
فرشته هایی روی زمین دوسال است که در سازمان بهشت زهرا کار می کند و هشت ماهی می شود که به سالن تطهیر آ
همه جایش سوخته بود، موهایش نه! خاطراتشان زیاد است. به طور متوسط هر کدامشان روزی با شش هفت جنازه به طور مستقیم طرفند و پانزده بیست تا جنازه را هم از دور و روی سنگ همکارانشان می بینند و همین کافیست تا دفترچه ی خاطرات ذهنیشان پر شود از اسم و چهره و خاطرات مربوط به آن ها. اما از بین آن همه جنازه، بعضی ها خاطره انگیزتر می شوند. این خاطره ها یا آن قدر خوبند که تا ابد حس خوب برای غسال به جا می گذارند، یا آن قدر فجیعند که هر چقدر هم که زمان از آن بگذرد، باز هم ردپایش روی روحشان باقی می ماند. آزاده، غسالی ست که شش سال است در سالن تطهیر کار می کند. می گوید: «گاهی با جنازه هایی مواجه می شوم که واقعا حس می کنم اعمال خوبی داشته. بوی عطری از این جنازه ها بلند می شود کل سالن را برمی دارد. این را جز با دلیل خوب بودن مرده، قبل از مردنش نمی شود توجیه کرد.» پرستو هم اعمال فرد را در کیفیت جنازه بی تاثیر نمی داند. می گوید: «چند وقت پیش یک جنازه را آوردند که تمام بدنش سوخته بود. قبلا هم جنازه سوخته دیده بودم و می دانستم که مو، زودتر از هر چیزی می سوزد و از بین می رود اما این جنازه با این که همه بدنش جزغاله شده بود، موهای سالمی داشت. دقیقا تا زیر رستنگاه مویش سوخته بود و موها هیچ آسیبی ندیده بودند. نمی دانم در دنیا چه کرده بود و چه جور آدمی بود که آتش حریف موهای زیبایش نشده بود...»   http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5