زندگی از غسالخونه تا برزخ
مصاحبه با غساله فضای باز بیرون،  از پنجره ی روبرو خودنمائی می کرد. ابتدا از نگاه به آن منظره خودداری می کردم. اینکه تنها پنجره ی اتاق محل کار آدم به همچین منظره ای باز بشود زیاد برایم قابل هضم نبود. نمیتوانستم درست هضم کنم و حس خوبی نداشتم. بار دوم بود روی این صندلی نشسته و منظره بیرون را نگاه میکردم. روز قبل با وجود هماهنگی های قبلی و تمام الطافی که مدیر روابط عمومی سازمان با ما داشت، مسئول اصلی اوکی ننموده و گفتند باید خودم حتما حضور داشته باشم. بالاخره در این روز با تلفن هماهنگی های لازم را انجام داده و مجددا شال و کلاه کرده و به ساختمان اداری رفتم. آقای کارمندی که روز قبل بسیار زحمت کشیده تا مصاحبه انجام شود و موفق نشده بودند، با یک تلفن هماهنگی های لازم را انجام داده و من را به واحد اجرایی پذیرش ارجاع دادند.  به هنگام خروج مجددا چشمم به پنجره ی روبرو افتاده و باز همان حس سرد را در تمام وجودم لمس کردم. سکوت فضای بیرون و اینکه آدرسی که برای ساختمان اجرایی به من دادند باید از میان همین فضا و قبر های ساکت می گذشت اندکی به دلم خوف داد. به هنگام خروج فکر می کردم که آیا این ها هرگز در طول روز از تنها پنجره ی اتاق محل کار خود به فضای ساکت و آرام بیرون و قبرهای خفته در خاموشی صاحبانش نگاه می کنند !!؟؟  برای رسیدن به واحد اجرایی و انجام مصاحبه باید از کنار قبرهای ساکت و قدیمی قطعه ی 2 می گذشتم . در حین عبور برای اینکه درگیر سکوت آن فضا نگشته و بتوانم بدون تفکر در خصوص انجام کاری که در پیش دارم آرامش خود را حفظ کنم، شروع به خواندن روی بعضی از قبرها نموده و  با خواندن برخی از تاریخ فوت ها با خود حساب می کردم که این قبرها متعلق به چند سال قبل می باشد.  اگر اشتباه نکنم تاریخ فوت یکی از قبرها متعلق به سال 1332 بود. البته قبرهایی هم بود که تاریخ فوت متوفی را در سال 1387 نشان می داد و متوجه رزرو این قبیل قبرها شدم.   ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5