موردی  تو ذهنتان آماده دارید برای ما بگویید؟ بله. همین عید گذشته یک دختر 17 ساله رو آوردن که تصادفی بود و خب از اونجایی که بسیار جوون بود و زیبا، همه ی ما متاثر شدیم و وقتی که رفتیم بالا سرش ، موهای بدنش که تماما سیخ شده بود توجه ما رو جلب کرد. حالا یا بخاطر رودر رو شدن ماشینشون با ماشین روبرو و یا بخاطر ترس از مرگ بود . هر چی بود نمیدانم فقط میدانم این وضع همه ی ما رو متاثر کرد و شروع کردیم باهاش به حرف زدن. قبل از اینکه شروع کنیم به شستشو باهاش کلی حرف زدیم. بهش سلام کردیم. نازش کردیم. موهاش رو نوازش کردیم و بهش گفتیم که چی شده دختر خوشگل؟ کجا داشتی می رفتی؟ چرا این بلا سرت اومد؟ الانم چیزی نیست. نترس. ما کنارتیم. میخواهیم یواش یواش تو رو بشوییم. خانوم حضرت زهرا انشاالله امشب به کنارت میاد. خلاصه از اونجایی که میدونیم که روح مرده بالا سرشه و مارو میبینه ، هر اونچه که فکر میکردیم که کمک میکنه تا ترسش کم بشه انجام دادیم.   با توجه به تمام این صحبتها با یک جمله بگویید نظرتان در مورد کارتان چیست؟ بدون اغراق باید بگم که : "من با کارم عشق بازی میکنم"....  از مرگ نمیترسی؟ قبلا خیلی میترسیدم اما الان نه.   مصاحبه باغساله http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5