حرفی برای جوانها دارید؟
از زندگی تا مرگ به اندازه به هم زدن یک پلک است. فاصله ای نیست. از مرگ نترسید. مرگ زندگی دوباره هست. اگه به مرگ با این دید نگاه کنیم که داریم میریم خونه ی اصلمون، از مرگ نمیترسیم و در کنار تموم اینها اعمالمون رو مواظبت میکنیم.
در انتها بعد از تشکر از دوستان جدیدم، آنها با پرسیدن اسم من به من یاد آوری نمودند که به هنگام شستشوی مرده ی بعدی حتما من را یاد نموده و از خدا برای سلامتی من دعا میکنند و دعا کردند که امیدوارند تا صد سال گذر من به آنجا نخورد.
تموم شد. به همین راحتی. بعد از بلند شدن بر اثر فشار گرسنگی نگاه کردم که بینم اگر احیانا چیزی میخورند ، من نیز شریک آنان بشوم.
اگر در بدو ورود با زهرا برای این روبوسی کردم که حس نکند از او ترسیده ام، در انتها با طیب خاطر و علاقه ، تمام آنها را بوسیدم. قرار شد یک نسخه از مصاحبه را با پیک برای آنان بفرستم.
در انتها یک جمله برای عزیزانم. برای دوستان من که من را محیای سفر آخر می نمایند،
قول بدهید در آنروز که نه با پای خود، که با ختم پیمانه ام مرا به خدمت شما آوردند تمام این دعاها و مراحلی را که با عشق انجام میدهید برای من نیز انجام داده و من را با کوله باری از دعاهایتان روانه نمایید.
والسلام
تنظیم و کار شده در نشریه همشهری آیه .. شماره دی ماه 90
مصاحبه با غساله
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5