داستان “غذای مرا در طاس حمام فرستاد “
این داستان به نقل از یکی از علما می باشد. ایشان فرمودند عصر پنجشنبه ای برای زيارت اهل قبور به وادی السلام رفتم. در بين قبرها كه می گرديدم، برخورد كردم به مرحوم آیت الله آقای حاج شيخ آقا بزرگ طهرانی كه از علمای برجسته و استاد حقير بودند.
به خدمتشان رسيدم و سلام كردم. با يكديگر فاتحه می خوانديم و می رفتيم تا رسيديم به محلی كه در يک سطح چهار گوش زمين را با آجر بنایی كرده بودند و سنگهایی از قبور بر آن نصب بود. ایشان فرمودند: بيا اينجا فاتحه بخوانيم! اينجا قبر پدر، مادر و دائی من و بعضی دیگر از ارحام من است. نشستيم و برای هر يک از آنها فاتحه ای جداگانه خوانديم.
سپس روايتی نقل كردند كه حاصلش اين بود كه: هر كس در عصر پنجشنبه برود بر سر قبر پدر و مادرش و طلب مغفرت كند، خداوند عزوجل طبقه ای از نور به قلب آنان افاضه می كند و آنها را خشنود می گرداند و حاجات آن شخص را بر می آورد. ارحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیهای هستند. لذا من در بين هفته منتظرم كه عصر پنجشنبه برسد و بيايم اينجا و فاتحه بخوانم.
پس از آنكه برخاستيم و به راه افتاديم، در راه فرمودند: من طفل بودم و منزل ما در تهران، پامنار بود. چند روز بود كه مادر بزرگ پدری من از دنيا رفته بود و مجالس ترحيم هم برقرار شده و خاتمه يافته بود.
يک روز مادر من در منزل آلبالو پلو پخته بود. هنگام ظهر فقیری در كوچه درخواست می كرد. مادر هم كه در مطبخ مشغول طبخ بود صدای فقیر را شنيد. براي خيرات به روح مادر بزرگ پدری من كه مادر شوهرش بود و تازه از دنيا رحلت كرده بود، مقداری از غذا به فقیر می دهد. ولی چون ظرف تميزی در دسترس نبود، به عجله برای آنكه فقیر از در منزل رد نشود، مقداری از آن آلبالو پلو را در طاس حمام كه در دسترس بود ريخته و به فقیر می دهد. از اين موضوع كسی خبر نداشت.
نيمه شب پدر من از خواب بيدار شده و مادر مرا بيدار كرد و پرسید: امروز چكار كردی؟ مادرم گفت: نمی دانم! پدرم گفت: الاان مادرم را در خواب ديدم و به من گفت: من از عروس خودم گله دارم؛ امروز آبروی مرا در نزد مردگان برد. غذای مرا در طاس حمام فرستاد. تو چكار كرده ای؟
مادرم گفت: هر چه فكر كردم چيزي بنظرم نيامد که ناگهان متوجه شدم كه اين آلبالو پلو را به فقیر چون به قصد هديه برای روح تازه گذشته داده ام. در آن عالم غذای آن مرحومه بوده و چون بصورت نامطلوبی به فقیر داده شده، به همان طريق آن را در عالم ملكوت برای مادر شوهرم برده اند و او از اين كار گله مند است. آری، او شِكوه دارد كه چرا غذای مرا كه صورت مُلكی اش آلبالو پلو به فقیر است و صورت ملكوتی اش يك طبق نور است كه برای روان متوفی می برند، در طاس حمام ريخته و اهانت به فقیر، اهانت به روح متوفی بوده است.
هر احسانی كه انسان می خواهد بكند بايد با كمال احترام و بزرگداشت فقير و با تجليل آنها انجام يابد. اين خوابها همه درس عبرت است.
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5