قسمت دوم درب رو بستم و اهی کشیدم اه مادرم... پتو رو کشیدن کنار ،اخ ننه منبع @neiynava_313 @neiynava_313 @neiynava_313 اخ عزیزم ،اخ اخ روسری سرشو😭 حجابشو ،ببنید چقدر باحجابه ببنید چطور خوابیده، ننه جون سلامممم ننه ما امروز قراره تو‌رو حموم بدیم بمون اجازه میدی؟ نگاهم به گره ی محکم روسریش افتاد ،حسرت وغبطه خوردم این مادر تااخرین لحظه ی عمرش حتی تو غسالخونه مقید به حجابش بود😔 اما حالاچی شده که بعضی جوونای ما اینقدر کم حجاب شدن .... صورت نازش سمت مخالف من بود،سرش رو تو دستم گرفتم ونگاه به چهری چروکیده اما زیبایش کردم ،سن بالایی داشت اما اینقدر اون چهره اون حجاب اون معصومیتی که داشت به دلم نشسته بود که نگو ونپرس..... عزیز مادرم💔 بچه ها اول بالشت و پتوشو ازش جدا کنید😔 بعد لباس های تن رو جدا کنید.... ( نکته جاهای خصوصی بدن به هیچ عنوان دیده نمیشه پارچه قرار‌داده میشه) لحظات سختی بود ... به دوستم گفتم دستت رو پر از سدر کن و با سدر تمام سر و بدن رو اول بشور تا مانعی نباشه.... کفن رو چک کردم دیدم فقط پارچه ی سادس و باید برش داده بشه،به بچه هاگفتم تاشست و شو کنید وغسل اولشو شما انجام بدید من کفن رو آماده میکنم و میام خودم بقیه غسلش رو انجام میدم. رفتم سالن انتظار لباس عربی (ماکسی) پوشیده بودم ،خانما اومدم سمتم خانم شما عرب زبانید!!! خدا خیرتون بده ،مادرمون خیلی زن خوبی بود😭 شماهم خیلی زحمت کشیدید، نگاهشون کردم گفتم عرب و عجم همه بنده خداهستن ...اما نه بختیاری زبانم، نگاهی بخودم کردم به تیپم به سروضعم به جایی که هستم به کاری ک داشتم میکردم!!! تو دلم گفتم چقدر تو بزرگ شدی زهرا، عزیز خدا باشی زهرا،خدا عزتت بده،عاقبت بخیر بشی زهرا، ختم به ش.ه.ادت ان شاالله😭💔 اون لحظه زهرای غساله یکی دیگه بود... زهرای ( نینوا) هم یکی دیگه😔 زهرای غساله برای من خیلی مقدسه😭 تمام کارهاشو دوست دارم تمام تلاش هاشو دوست دارم.... کفن رو داشتم اماده میکردم ،اما با هر سری برش دادن دستم پر از خون میشد،و کفن رو خونی میکردم💔(تعویض کردم کفن رو) با یه تیک از کفن دستم رو بستم و کفن رو آماده کردم... بچه ها صدام زدن زهرا بیااا غسل اخرش رو چی کنیم!! گفتم سهم منه دست نزنید ،رفتم کنار حوض وای مادر خمیده ام 😭 تمام بدن خشک شده بود،بقدر لاغر بود که پوست بدن تو دست می اومد،دوستم سرش رو گرفت اب ریختم تو صورتش به نیت غسل اخرش😭 پلک هاش رفتن بالا چشمای قشنگش پیدا شدن💔 دستی کشیدم رو چشم ها تا بسته بشن... دستش گرفتم دستم 😭 استغفرالله ربی و اتوب الیه ،یاد مرگ خودم او زمانی که دستام بی جون و خشک شده هستن و غساله تند تند داره منو غسل میده افتادم💔ادامه دارد...