منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
پنبه گذاشتم تو بینیش
تا خون کمتری بریزه، اخه حوض پر خون شده بود و بو تواون فضای کوچیک پیچیده بود
خانواده هم بالا سرم بودن
با یه لحن بدی بام حرف میزدن
اما خب میگفتم عزا دار هستن
نمیدونن من ج،هادی میام اینجا
همش با دستور و تندی بام برخورد میکردن
منم ماسکم زده بود ، زیر لب همش ذکر استغفار رو زمزمه میکردم
دست کشیدم تو موهای عروسم
گفتم توجات قطعا خوبه که اینقدر من حس خوب نسبت بهت دارم
تو اوج جوونی داری میری پیش خدا
😍🌹
خدا میخاسته تو کنار خودش باشی
میخاسته اون دنیا بیشتر هوا تو داشته باشه
دستشو گرفتم تو دستم فشار دادم
سرمای دستش به دستم انتقال داده شد
هوااای این دنیا سرده ۰۰۰۰۰
یهو یکی از بستگانش گفت میشه پنبه ی بینی رو عوض کنی خونداره باز میاد،گفتم چشم
پنبه ها رو گلوله گلوله کردم ،سرم چرخوندم عقب تا چیزی به چشم نبینم
پنبه ها رو داشتم عوض میکردم
یهو دست خودم نبودم
دستم گذاشتم جلوی دهنم نشستم ۰۰۰
اونجا حالت تهوع یه چیز طبیعه برای ما
چون همه چی به چشم میبنی
عروسم خیلی سنگین بود نیاز داشتم
چند نفری کمکم کنن این پهلو اون پهلوش کنن
میگفتم میشه کمکم کنید سنگینه ،زودی همراه ها میگفتن نه ما دست نمیزنیم ۰۰۰
دنیاش اینقدر بی معرفته 🙃
غسل که دادم تموم گفتن الان حوله بزار موهاش خوب خشک کن😅
دیگه تو اوج خستگی بودم
گفتم اگه سشوار همراتون هست بدید سشوار م بکشم، خلاصه اینقدر خانواده اذیتم کردن
دیگه داشتم کلافه میشدم، دیگه بلند گفتم خانما تو سالن رو نگاه کنید ببیند چند تا جنازه دیگه هست،منم بچه کوچیک دارم،از صبح یه لقمه تو دهنم نزاشتم دارم ضعف میرم
اجازه بدید ما کارمون کنیم
به هرسختی بود کفن کردم ،کفن کوچیک بود
پارچه رو پارچه گذاشتم تا اندازه شد
داشتم تو آینه ی غسالخونه خودم نگاه میکردم
که عروس بعدی رو اوردن گذاشتن روی حوض ۰۰۰
____
حالا بیا برام بگو چند نفرتون از امروز تصمیم میخواهید بگیرید
نماز تون رو اول وقت بخونید🌷😍 برام بنویسید خوشحال میشم