زندگی از غسالخونه تا برزخ
خاطرات غسالخانه زنان منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این من
دلم نمیخاست عروسم رو قضاوت کنم اما همش تو ذهنم این بود تو زندگی دنیاش چطور ادمی بوده؟؟؟ اهل نماز بوده؟؟؟ سکوت کردم نمیخاستم حقی گردنم بیاد اما این فکر لعنتی کمی اذیتم کرد وتوبه کردم گفتم خدایا پناه بر تو من غلط کردم با کمک عروسش کم کم بقیه غسل رو دادیم ، حوض غسالخونه پر از ... شده بود دیگه نمیتونستیم تحمل کنیم اما به گریه های عروسش نگاه میکردم به بی قراریهاش ‌گفتم دخترش کجاست؟؟ گفت دختر نداره ۴تاعروسیم که از دختر نزدیک تر بودیم بهش دست میکشید تو سرش میگفت مادر هرچی برات کردم حلالت بشه مادر‌کم‌ کسری بود منو ببخش دلم برات خیلی تنگ میشه بدون تو‌چیکار‌کنیم😭 سرم برگردوندم که هیچی به‌چشم نبینم با دو دستم جن‌.ازه رو گرفتم به دوستم میگفتم زود باش فقط اب بریز دیگه تحمل ندارم چشام دارن میزنن‌بیرون از فشار به هرسختی بود غسل تمام شد وقت کفن رسید که کار خودم بود باید تنظیم میکردم و میبستم قسمت زخمی بدن رو تو پلاستیک‌گذاشتم ک مبادا چیزی روی کفن بریزه بعد گذاشتم تو کفن پاها شو جفت کردم و با یه تیکه کفن شست پاشو بستم یکی یکی بقیه کارو کردم تربت کربلا ریختم روی سینه اش ،‌پیشونیش و کمی زیر زبونش ، دیگه نااااا نداشتم خسته و عاجز شده بودم از اون روز تعداد‌ج.نازه ها مچ پام گرفته بودن با اون حال بی رمقی بند های کفن گرفتم نفس نفس گره میدادم و میگفتم یا زهرا س مهمون جدیدت داره میاد خوب ازش پذیرایی کن۰۰۰ همنجور که داشتم حرف میزدم صدای الله اکبر اذان از مقام صاحب الزمان عج بلند شد😭😭😭 الله اکبر الله اکبر انگار تو اون فضا سخت نفس گیر نبودم انگار تو حال دیگه وارد شده بودم بی حس بی حس بودم که یهو بلنددددد داد زدم چه بوی خوبی این بوی عطر از کجا میاد😭 چند خانمی که کنارم بودن یهو برگشتن بم نگاه کردن گریه میکردن و صلوات فرستادن یه بوی عطری تو فضا پیچید نگاه میکردم به رفیقم گفتم تو هم این بو رو میبری؟؟ ببین چ بوی ببین بوی تعفن رفته این بو ازکجاست😭 همش با خودم حرف‌میزدم رفیقم دستم گرفت نشون گفت خدا قوتت ان شاالله و دیگه جواب سوال هامو نداد... زودی رفتم‌پیش عروس اون خانم گفتم برام بگو مادر شوهرت چطور ادمی بود‌ گفت نماز اول وقتش ترک‌نمیشد نماز شبش ترک نمیشد اینقدری مهربون بود که‌مثل‌مادرمون بودن دست بخیر بود😭 تا جایی که داشت کار خیر میکرد نذری میداد به یتیم ها نیازمندا کمک میکرد😭 پس اون بوی خوش؟ وقت اذان دیگه اثری از بوی تعفن نبود حتی دیگه خسته نبودم و فقط مثل اونایی که شوک بهشون وارد شده دنبال اون بو می گشتم از اون روز تمام تلاشم این بود نمازم اول وقت باش😭 منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313