خب بریم یه سر هم به سردخونه خانم ها بزنیم ، ببینیم چخبره ، هرروز به این امید میرم سمت سردخونه که وقتی در رو باز میکنم ببینم همه تخت ها خالیه ، ولی خب یوقتا خوشحالم میکنه یوقتا هم متاسفانه خیلی شلوغه، تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که واسشون رحمت و مغفرت بخام از خدا و غصه بخورم واسه داغی که به دل بازماندگانشون نشسته