آیه سرخ شد و لب گزید،اشک چشمانش را پُر کرد. رها سکوت را شکست تا قلب آیه اش نشکند.
این بغض فروخورده مقابل این دخترک نشکند:
_پاتو از گلیمت درازتر نکن! هرچی به من گفتی، سکوت کردم، با اینکه حق با تو نبوده و نیست، بازم گفتم من مداخله نکنم؛ اما وقتی به آیه میرسی اول دهنتو آب بکش! اگه تو به هر قیمتی دنبال شوهری و برات مهم نیست اون مرد زن داره یا نه، تو ما رسم و آیین بعضی زندگیها ادب و نجابت هنوز هست! آیه بارضایت صاحب خونه اینجاست، پس رفع زحمت کن!
_صدرا! این دختره داره منو بیرون میکنه!
صدرا رو از رویا برگرداند:
_اونقدر امشب منو شرمنده کردی که دلم میخواد خودم از این خونه بیرونت کنم!
_مامان جون. شما یه چیزی بگید! صدرا حقِ منه، من اومدم حقمو بگیرم!
محبوبه خانم: اومدی حقتو بگیری یا آبروی منو ببری؟ فکر میکردم خانمتر از این حرفا باشی!
رویا با عصبانیت رو برگرداند سمت در:
_من میرم، اما منتظر تماس پدرم باشید!
صدرا: هستم!
رویا رفت و آیه دست به پهلویش گذاشت. آرام آرام قدم به سمت در بر میداشت که صدایی مانعش شد:
_من شرمنده ی شما و حاج آقا شدم، روم سیاه!
صدرا ادامه ی حرف مادرش را گرفت:
_به خدا شرمنده ام حاجی!
حاج علی: شرمنده ی ما نباش! دختر من برای حق خودش نیومده بود، برای مظلومیت رها خانم بود که اومد! حاج علی که با آیه اش رفت،
صدرانگاهش به رها افتاد:
_تو هم وکیل خوبی هستیا! به درد خودت نمیخوری اما اسم آیه خانم که میاد وسط مثل یه ماده شیر میجنگی!
محبوبه خانم: حتما دکتر خوبی هم هست! برای خودش حرف نمیزنه اما پای دلش که وسط بیاد میتونه قیامت کنه، مثل خاله همدمته!
رها: شرمنده که صدام بالا رفت، ببخشید!
رها رفت و جوابی به حرفهای زده شده نداد، تایید و تکذیب نکرد، فقط رفت...
"کجا رفتی خاتون؟ دل به صدایی دادم که در پی حقش این و آنسو میرفت! دل به طلبکاریت خوش کرده بودم! دل به طالب من بودنت خوش داشتم! دلم خوش شده بود که پای دلم وسط نیامده از آنم میشوی! کجا رفتی خاتونم؟چه کرده با دلت این آیه؟ چه کرده که
بغضش میشود فریادت؟ چه کرده که اشکش میشود غوغایت؟ چه کرده که مادر میشوی برایش؟ چه کرده این آیه ی روزهایت خاتون؟ به من هم بیاموز که سخت درگیر این روزمرگی هایت گشته ام! من درگیر توئم رها..."
رها رفت و نگاه صدرا مات جایی که دقایقی قبل ایستاده بود، ماند!
رها که سر بر بالین نهاد، بغضش شد اشک و اشکش شد هق هق برای آیه ای که تا آمد شد پشت...شدپناه!
برای حرف های تلخ رویایِ همسرش اشک ریخت، رو به آسمان کرد:
_خدا... آیه میگه هرچی شد بگو "شکر" باشه، منم میگم شکر!
رها به روزهایی که میتوانست بدتر از امروز باشند اندیشید.
به مادرش که شد زن دوم مردی که یک پسر داشت. به کتک هایی که مادرش از
خواهرهای شوهرش میخورد! به رنجهایی که از بددهنی مادر شوهرش میکشید.
"مادرم! چه روزهای سختی را گذرانده ای! این روزهایت به نگرانی سرنوشت شوم من میگذرد؟ِ منی که این روزها، آرامتر از تمام روزهای آن خانه ی پدری ام! مردی که سی و پنج سال تو را آزرد و اشک مهمان چشمانت شد!"
با صدای اذان چشم گشود. صدا زدنه ای خدا را دوست داشت؛ "حی علی الصلاة" دلش را میبرد. وضو که ساخت و چادرسپیده یادگار آیه اش اتاقش را باز کرد و برسر کرد و مردی آرام در اتاقش را باز کردوبه نظاره نشست نمازش را.
مردی که نمازهایش به زور به تعداد انگشتان دستش میرسید،چند روزی بود که صبح هایش را اینگونه آغاز میکرد.
به قنوت که رسید، صدرا دل از کف داده بود برای این عاشقانه های خاموش! قبل از رها کسی در این خانه نماز خوانده بود؟ به یاد نمیآورد! به یاد نداشت کسی اینگونه عاشق باشد. اینگونه دلبسته باشد!
"رها! تو که برایم نقشی از ریا نیستی؟! تو کارهایت از عشق است! مگرنه؟
تو خوب بودن را خوب بلدی، مگر نه؟ تو رهایم نکن رها تنهایم! تنهاترم نکن رها!"
رهای این روزهایش دیگر نقش و نقاب دین داری نبود؛ حقیقت آن چادر بود؛ حقیقت آن نماز بود! رها از نقش و رنگهای دروغین رها بود!
َ قبل از اتمام سلام نمازش رفت. و رها ندانست مردی روزهایش را با نگاه به او آغاز میکند!
ساعت هفت و نیم صبح که شد، رها لباس پوشیده، آماده ی رفتن بود.
قرار بود که با آیه بروند. قصد خروج که کردند،
صدرا صدایش زد:
_صبر کن رها، میرسونمت!
_ممنون، با آیه میرم!
_مگه امروز میان سرکار؟
_آره از امروز میاد. با هم میریم و میایم!
_همون ساعت 2 دیگه؟
رها سری به تایید تکان داد.
_کلا مرکز بعدازظهرا کار نمیکنه؟
_نه بعدازظهرا گروه دیگه کار میکنن! دکتر صدر معتقده زنها باید برای ناهار خونه باشن و کانون خانواده رو حفظ کنن..
👇 ادامه دارد .......
✍نویسنده : سنیه منصوری
15پارت تقدیم نگاهتون😍🌹
۶پارت دیروز
۶پارت امروز
۳پارت هدیه بابت تاخیر🌱
اعلام امادگی کنید پیوی🙂
🌿@Amirm..ohamad889 🌿
3نفر بگن میریم سراغ اولین سوال✅
به یکی از سورههای قرآن «شکر»، «نور»، «ام الکتاب» و «سبع المثانی» نیز گفته میشود؟
جواب=پیوی👇
🌿@Amir...mohamad889 🌿