eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
2.1هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.5هزار ویدیو
159 فایل
•|به‌نام خدا|• 《به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش》 شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون و فرج آقا دعا کن شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام رفقااااااا😍 وقت پارت گذاری رمان هست خوب شروع میکنیم....☺️
در حال تایپ......
♥️ با ورود استاد منم دست از آمار گیری مریم بیچاره شدم روز اول بود و تقریبا همه کلاسها با یک معارفه به پایان رسید البته بهتره بگم هفته اول به همین روال گذشت طی این یک هفته دوستی بین من و مریم عمیق تر شده بود. با اینکه آدمی با روابط اجتماعی بالا بودم و خیلی زود با همه دوست می شدم ولی از جای که روحیات مریم خیلی به من نزدیم تر بود دوستی عمیقی بین ما شکل گرفت به طوری که تمام کلاسها رو باهم بودیم و از خونه هم تا دانشگاه و بلعکس با هم میرفتیم با اینکه درسهای سختی رو باید پاس می کردیم ولی در روحیه شاد و صد البته شیطون ما تاثیری نداشت مریم هم پایه تمام شیطنت های من بود بچه های کلاس اکثر ترم اولی بودن و تک و توکی ترم بالای هم بین کلاسها دیده می شد و این برای مل خیلی دلچسب تر بود و حسابی آتیش می سوزندیم هفته دوم شروع کلاس ها از راه رسید و من حالا تا حدودی با جو دانشگاه آشنا شده بودم و صد البته فهمیده بودم که الان میتونم از اون شب های مخصوص خودم بزنم از نظر حجاب دختر کاملا آزادی بودم و مامانم با اینکه خودش از لحاظ حجاب آدم بازی نبود با تیپ زدن من اصلا مشکلی نداشت و حق انتخاب رو به خودم سپره بود.البته ناگفته نماند منم از حد خودم خارج نمی شدم و آزادیم رو تنها و حجابم خلاصه کرده بودم و اصلا اهل داشتن روابط با جنس مخالف نبودم و اگر رابطه ای هم بود صرفا رابطه دوستی ساده ای بود که به هیچکدوم اجازه ورود به حریمم رو نمیدادم. شنبه از راه رسید و من منتظر مریم بودم تا به دانشگاه بریم. با صدای بوق ماشین مریم برای آخرین بار خودم رو جلوی آینه چک کردم. حالا جای تیپ مدرسه ای هفته پیش رو یک مانتوی قرمز کوتاه تا بالای زانو و یک شلوار یخی چینی که اندام ظریفم رو به خوبی نشون میداد گرفته بود . مقنعه مشکیم رو حسابی عقب داده بودم تا جایی که موهای خوش حالت سیاهم به خوبب دیده می‌شد
♥️ آرایش ملیح کمی تندتر شده بود چشمهای سیاه درشتم رو با خط چشم مشکی درشت تر و وحشی تر آرایش کرده بودم ، لبهای قلوه ایم که خودشون تقریبا قرمز بودن رو با رژ قرمزی قرمز تر کرده بودم حسابی از خودم راضی بودم اون زمانی به نظرم عیده آل ترین تیو رو داشتم ی بوس برای خودم فرستادم و با یه خداحافظی از مادرم از خونه خارج شدم مریم با دیدنم سوتی کشید و گفت : اووووووه کی می‌ره این همه راه رو حسابی پسر کش شدی چه خبر حالا ، میخواستی جز خودت کسی دیده نشه با خنده گفتم : اولا سلامت مو دوماً نه که تو اصلا به خودت نرسیدی خوب حالا ولی به خوبی تو نشدم که بشین کم حرف الکی بزن دیرشد مریم دختر ظریفی بود که چشمان سبز بسیار زیبای داشت به رنگ جنگل با پوستی گندم گون که در برابر پوست سفید من تیره تر به نظر می‌رسید با موهای بلند که دقیقا بر عکس موهای سیاه من بود با قدی چه سانتی از قد یک و هفتادی م کوتاه تر بود رو هم رفته دختر ظریف و زیبای بود با صدای مریم به خودم اومدم : با مای یا کجای : بپر پایین که رسیدیم اه چه زود رسیدیم بله اگه منم کل راه رو تو هپروت بودم الان میگفتم چه زود رسیدیم وا منو هپروت ؟
♥️ پشت چشمی نازک کرد و گفت : _ پ ن پ عمه منه همیشه خدا تو هپروته _ خوب حالا راه بیفت کلاس تموم شد دستی به گونه زد و قدمهاش رو تندتر کرد . حواسم به غر غر کردنای مریم برای دیر کردنم بود که تا شخصی که بهم تنه زده بود رو با فهشام مورد عنایت قرار بدم که دیدم بلههه یه آقا پسر البته از نوع بسیجیش از همون برادرایی که چشمشون جز سنگ فرش چیزی نمیبینه روبه رو مه از اونجایی که با این تریپ آدما حسابی مشکل داشتم بیشتر عصبی شدم و باغضب گفتم : _ مگه نمیبینی آقا حواست کجاست زدی گوشیم رو داغون کردی بدون اینکه به من نگاه کنه با صدای آرومی گفت : _ من معذرت میخوام خانوم ولی فکر کنم شما خودتون حواستون نبود و با من برخورد کردید بدون اینکا اصلا بفهمم چی میگم با داد گفتم : _ حالا من هواسم نبود نمیشد تو یکم سرت رو بالا بگیری مگه چی تو این سنگ فرشه که امثال شما زل میزنید بهش ؟ با اینکه معلوم بود حرصی شده ولی بازم با حفظ آرامش جوابم رو داد : _ منکه گفتم معذرت میخوام الان حاضرم خسارت گوشیتون رو پرداخت کنم دست مریم رو کشیدم سمت ورودی و گفتم : _ همینم مونده از تو خسارت بگیرم برو بینم بابا مریم که دهنش باز مونده بود و دنبال من کشیده میشد گفت :
پایان پارت امروز😘 ان شاءالله بقیشم فردا 😁
بسم اللـہ الرحمن الرحیم شروع پست های
🔴 عامل عملیات امشب، شهید "خیری الاکوم" نوه شهید خیری الاکوم است که در سال 1998 با چاقو زدن به شهرک نشینان در بیت المقدس به شهادت رسیده بود 🔹 جد اندر جد صهیونیست کش و جیگردار بودن😍
🔴 قیافه رو 😂😂😂
2.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 عمامه پرانی 😁 تاج پرانی چطوره 😎
🔴 مگه کرونا هست هنوز؟!