•~🌼🍃🌼~•
وقتشعار
صداشازهمهبلندتره
''وایاگرخامنهایحکمجهادمدهد…!''
اونوقت
سر و کلش از پیوے دخترای مردم پیدا میشه
جهتِ صحبتِ خواهر برادری...
باباااا
نکشیمونمنتظرِحکمِجهادِرهبر
وقتکردی
یه سَریم به میدونِجهادِ نفستبزن:\✋🏿...
#تلنگرانہ💥
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@sabkeshohadaa🍂
•~🌼🍃🌼~•
شهید محمدرضا تورجی زاده:
مردم هر وقت کارتون جایی گیر کرد، امام زمانتون رو صدا کنید یا خودش میاد، یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه...
کـلام #شهید✨
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@sabkeshohadaa🍂
•~🌼🍃🌼~•
بِھِشگٌفتَم:
حـٰاجۍمَنخِیلےگناھکَࢪدَم..
فکرکنمآقامحٌـسِین
کلًابیخیـالِمـآشده..!💔
گفت:
گناھاٺازشِمࢪلَعنَتاللهبیشٺࢪھ؟!
لَبَمࢪوگازگِࢪِفتَمگٌفٺَم:
اَستَغفِࢪٌالله،نہدیگہدَࢪاونحَد!
گٌفت:شِمراگهازسینہۍِ
حَضࢪَتمِیومدپایینو
توبہمیڪࢪد،
آقادستشُمیگرفت..!✋🏻シ
#تلنگرانہ💥
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@sabkeshohadaa🍂
•~🌼🍃🌼~•
+همدیدیموهمشنیدیم🥺💔!"
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@sabkeshohadaa🍂
•~🌼🍃🌼~•
📛 بزرگیمیگفت⇣
هروقتخواستیگناهکنییکچوب
کبریترو،روشنکنوزیریکیازانگشتات بگیر...‼️
⭕️اگهتحملشروداشتیبروگناهکن♨️
میدانیمکهآتشجهنمهفتادبارازآتش دنیاشدیدترهست
💢پسچراوقتیتحملآتشدنیارا نداریمبهاینفکرنمیکیمکهخودرااز آتشجهنمنجاتدهیم⁉️
#تلنگرانہ💥
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@sabkeshohadaa🍂
•~🌼🍃🌼~•
-منقلبشو✋🏻"!
زنۍآمدهبودڪہپسرسومشرا؛
راهۍجبهہڪند؛
خبرنگارگفت:ناراحتنیستید؟!☁️
زنگفت:خیلۍناراحتم . .
خبرنگارگفتشماکہدوتاازپسرهایتانشهیدشده؛اندچرارضایتدادیدسومۍهمبرود؟! . .👀
زنگفتناراحتمچون⇩؛
پسردیگرۍندارمڪہبہجبهہبفرستم. .✋🏿"!
خبرنگارمنقلبشد . .☁️
-آنزن،مادر۳شهیدخالقۍپور؛
وآنخبرنگار🎙 . . .
شهیدآوینۍبود. .👀"!:))
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@sabkeshohadaa🍂
•~🌼🍃🌼~•
همیشہمےگفـت:
براےاینکہگرهمحبتمامحکمتربشہ. .☁️"
بایددرحـقهمدیگـہدعاڪنیم. .✋🏻🤍"!
-شهیدعباسدانشگر🕊
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@sabkeshohadaa🍂
همیشه میگفت دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل آقا اباعبدالله شهید شوم و اگر فرصتی باشد با خون خودم بنویسم "قائدنا خامنهای" و از طرفی میگفت: دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید، و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچهها صورت من را ببینند. همان شد که حسن میخواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره شهید شدند که از صورتش چیزی باقی نمانده بود. شش روز بعد از اعزام شهید شد، پنجم رمضان سال 94، در این مدت دو مرتبه تماس گرفت، دفعه اول سلام و احوالپرسی کرد، اما مرتبه دوم، خانه خواهرش افطاری بودیم، بدجور دلم هوایش را کرده بود و منتظر تماسش بودم، مدام تلفنم را نگاه می کردم، نگرانی، ترس، اضطراب، نمی دانم چه حسی همه وجودم را گرفته بود، یک مرتبه تماس گرفته بود من متوجه نشده بودم، دفعه دوم که تماس گرفت، خیلی خوشحال بود، فقط می گفت : خانم برایم دعا کن، دعا کن به آرزویم برسم، و دو روز بعد به آرزوی چندین و چند ساله اش، به شهادت رسید.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حسن_غفاری