_شنیدم! من هنوز عزادارم. هنوز وصیتنامهی شوهرم باز نشده! هنوزبراش سوم و هفتم و چهلم نگرفتم! هنوزعزاداریام تموم نشده حرف از عقد شدنم با مردی میزنید که نه تنها ازم کوچیکتره، بلکه جای برادرمه!
فخرالسادات: جای برادرته، برادرت که نیست. در ضمن تو از رسم خانوادهی ما خبر داشتی!
_پس چرا شما بعد از مرگحاجی با برادرش ازدواج نکردی؟
_من دوتا پسر بزرگ داشتم!
_اگه رسمه، برای همه باید باشه! اگه نه، چرا باید قبول کنم؟
ارمیا این روی آیه را دوست داشت. محکم و مقاوم! سرسخت و مودب!
حاج علی: این بحث رو همین الان تموم کنید!
فخرالسادات: من حرفمو زدم! نباید ناپدری سر نوهی من بیاد! نمیتونی بعد از پسرم بری سراغ یه مرد غریبه و زندگیتو بسازی!
آیه: دختر من پدر داره! نیاز نداره کسی براش پدری کنه!
صدای در که آمد، صحبتها را تمام کردند. محمد وارد خانه شد و گفت:
_زنداداش شب میرید خونهی پدرتون؟
زنداداش را گفت تا دهان ببندد!
آیه برایش حریم برادرش بود؛
سیدمحمد نگاه به حریم برادرش نداشت.
در راه خانهی حاج علی بودند.
ارمیا ماشین حاج علی را میراند و آیه در
صندلی عقب جای گرفته بود.
رها با مردش همسفر شده بود!
صدرا: روز سختی داشتی!
_برای همه سخت بود، بهخصوص آیه!
_خیلی مقاومه!
_کمرش خم شده!
_دیدم نشسته نماز خوند.
_کاری که هرگز نکرده بود، حتی وقتی پاش شکسته بود!
_تو خوبی؟
_من خوبم آقا!
_چرا بهم میگی آقا؟ اونم الان که همدیگه رو بیشتر شناختیم.
_من جایگاهمو فراموش نکردم! من خونبسم!
صدرا کلافه شد:
_بسه رها! همهش تکرارش نکن! من موافق این کار نبودم، فقط قبول کردم که تو زن عموم نشی.
_من از شما ممنونم.
تلفن صدرا زنگ خورد.
از صبح رویا چندباری تماس گرفته بود که رد تماس کرده بود. خدا رحم کند.
صدرا تماس را برقرار کرد و صدای رویا درون ماشین پخش شد:
_هیچ معلومه تو کجایی؟ چرا از صبح رد تماسم می کردی؟
_جایی بودم نمیتونستم باهات صحبت کنم
👇🔔 ادامه دارد .......
✍نویسنده : سنیه منصوری
_بعد چند ثانیه صدای ابوحسنا آمد که میگفت:(خلیل جان ب گوشم)
مصطفي سرش را به صندلی تکیه داد.
آب دهانش را مثل زهر تلخ شده، قورت داد.
انگار یک مشت خاک خورده بود، صورت ش را درهم کرد و گفت: [حاجی منم مصطفي، خلیل کربلایی شد]
ابوحسنا با تشر پرسید: (درست حرف بزن، خلیل چیشده؟)
مصطفي با گریه گفت : [خلیل کربلایی شو، حاجی بدبخت شدیم]
https://eitaa.com/rahefa_mh
❣سلام_امام_زمانم❣
چشمهای دل من در پی دلدارۍ نیست
در فراق تو بجز گریہ مرا کاری نیست
سوختن درطلب یوسف زهرا عشق است
بنازم به چنین عشق که تکرارۍ نیست
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
•|@mazhabijdn|•
9.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام آقا که الان روبروتونم🕊
من اینجام و زیارت نامه میخونم🕊
#ایام_فاطمیه💔
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🏴
🌙کربلا میخواهیم .
#السلام_علے_الحسین
لبها معطر است
سلامٌ علی الحسین
عالم معطر است
سلامٌ علی الحسین...🍃
🖤اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🖤وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🖤وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🖤وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#روزتونبابرکت✨
#سلام_ارباب_خوبم✋
•|@mazhabijdn|•
🥀السلام علیک یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
گر نگاهی به ما کند زهرا
دردِ ما را دواء کند زهرا
این مقامِ کنیزِ او فضّه ست
تا دگر خود، چه ها کند زهرا💔🕊🌿
مُفْتَقَرا! مَتاب رو، از درِ او به هيچ سو
زانکه مِسِ وجود را، فضّه ی او طلا کند...🖤🥀✨️
#فاطمیه
•|@mazhabijdn|•
امام سجاد :
هر کس سه صلوات براي #مادرمحضرتفاطمه(س)
بفرستد! تمامی گناهانش بخشیده میشود!!
+ به اشتراك بزارین تا سیل صلوات نثار
آن حضرت شود انشاالله شما هم در ثواب این
کار شریك باشد✨
🌱اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ🌱
#فاطمیه
•|@mazhabijdn|•
🦋روایت عشق:
داشت از مأموریت بر می گشت که بال هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفت.
می گفت: متوسل به حضرت زهرا سلامالله شدم. در همین حال کسی را مقابلم احساس کردم که که گفت: «شما با خیالت راحت به پروازت ادامه بده». هواپیما را که دوباره کنترل کردم، همه چیز عادی بود.
فرمان هواپیما را دستم گرفتم و فرامینی را که تا قبل از این از دستم خارج شده بود را اجرا کردم.
تا خود پایگاه گریه کردم.
🌱می گفت: ما هر چه داریم، از کَرَم فاطمه و اولاد اوست.
#فاطمیه 🥀
#شهیدمصطفیاردستانی ♥️
•|@mazhabijdn|•
#تلنگر🖐🏻..
خواهر من یه نامحرم میبینی دست و پاتو گم نکن ..
سرتو بنداز پایین ..
بگو نمیخوام آقام ازم ناراحت بشه💔..
زیر لب ذکر بگو تا از اونجا بره ..📿
اون موقعِ که سر بلند از امتحان خدا میای بیرون :)♥️
#حتیتوجمعفامیلواقوامت