eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
2.1هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.5هزار ویدیو
159 فایل
•|به‌نام خدا|• 《به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش》 شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون و فرج آقا دعا کن شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
•~❄️~• خیره‌بࢪ...! عکستان‌مۍگویم...! خوشــا‌راهے؛ ڪھ‌پایانش‌شهادٺ‌‌اسٺ‌‌🙃! ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
4_213909244154479386.mp3
زمان: حجم: 3.36M
『🎙🎧』 ° ° *کاش این فایل برسه دست خیلیا که الان نیازشونه💔🙂* *جوانی دختـر بازی که قصد داشت به دختر چادری در شب عاشورا تجاوز کند....‼️ *یـازهـࢪا...🖤✋🏻 💯👌🏻
صوت رو پلی کنید برید کاراتون انجام بدید اگر دلتون شکست منم دعا کنید🤚🖤
سلام علیکم خدمت رفقا ی گل بابت کم چند فعالیت های اخیرم شرمنده ام حلال کنید✌️🙃 ولی از امروز فعالیت ها ب صورت گسترده شروع میشه رفقا اگه کانال کم و کسری داره یا چیزی میخواید ک گروه بزاریم ت پی وی بنده یا ناشناس اعلام کنید
♥️🕊 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
رفقا قراره کلیپ های انگیزشی از استاد معروف داریم 😋 همراهمون باشید😁✌️ اگه برسیم ب ⁹⁶⁰ اعضا کلیپ هارو میزارم ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
سلام رفقااااااا😍 وقت پارت گذاری رمان هست خوب شروع میکنیم....☺️
در حال تایپ......
♥️ با ورود استاد منم دست از آمار گیری مریم بیچاره شدم روز اول بود و تقریبا همه کلاسها با یک معارفه به پایان رسید البته بهتره بگم هفته اول به همین روال گذشت طی این یک هفته دوستی بین من و مریم عمیق تر شده بود. با اینکه آدمی با روابط اجتماعی بالا بودم و خیلی زود با همه دوست می شدم ولی از جای که روحیات مریم خیلی به من نزدیم تر بود دوستی عمیقی بین ما شکل گرفت به طوری که تمام کلاسها رو باهم بودیم و از خونه هم تا دانشگاه و بلعکس با هم میرفتیم با اینکه درسهای سختی رو باید پاس می کردیم ولی در روحیه شاد و صد البته شیطون ما تاثیری نداشت مریم هم پایه تمام شیطنت های من بود بچه های کلاس اکثر ترم اولی بودن و تک و توکی ترم بالای هم بین کلاسها دیده می شد و این برای مل خیلی دلچسب تر بود و حسابی آتیش می سوزندیم هفته دوم شروع کلاس ها از راه رسید و من حالا تا حدودی با جو دانشگاه آشنا شده بودم و صد البته فهمیده بودم که الان میتونم از اون شب های مخصوص خودم بزنم از نظر حجاب دختر کاملا آزادی بودم و مامانم با اینکه خودش از لحاظ حجاب آدم بازی نبود با تیپ زدن من اصلا مشکلی نداشت و حق انتخاب رو به خودم سپره بود.البته ناگفته نماند منم از حد خودم خارج نمی شدم و آزادیم رو تنها و حجابم خلاصه کرده بودم و اصلا اهل داشتن روابط با جنس مخالف نبودم و اگر رابطه ای هم بود صرفا رابطه دوستی ساده ای بود که به هیچکدوم اجازه ورود به حریمم رو نمیدادم. شنبه از راه رسید و من منتظر مریم بودم تا به دانشگاه بریم. با صدای بوق ماشین مریم برای آخرین بار خودم رو جلوی آینه چک کردم. حالا جای تیپ مدرسه ای هفته پیش رو یک مانتوی قرمز کوتاه تا بالای زانو و یک شلوار یخی چینی که اندام ظریفم رو به خوبی نشون میداد گرفته بود . مقنعه مشکیم رو حسابی عقب داده بودم تا جایی که موهای خوش حالت سیاهم به خوبب دیده می‌شد