•~❄️~•
حاجحسینیڪتا
مۍگفتدرعالمرویا؛
بہشهیدگفتم!
چرابراۍمادعانمۍڪنید
کہشھیدبشیم...!؟
مۍگفتمادعامۍڪنیم
براتونشھادتمینویسن . .
ولۍگناهمۍڪنید.
پاڪمیشہ.!!
#شهیدانہ♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
بچـھکـھبودفلجشد
نذرحضـرتزینب.س.کردمش..
نذرقبولشدورضاخوبشد ؛
خوبِخـوب...
اونقدرخوبکـھمھرنوکریعمـھیسادات
رویقلبشحڪشد :)
عاقبتهمفدائـےبـےبـےزینبشد🙂
-شهیدرضاکارگر
#شهیدانہ♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
از این شهدا مدد بگیرید ؛
مدد گرفتن از شهدا رسمه ....
دستتو بزار رو خاک قبر شهید ؛
بگو حسین جان به حق این شهید
یه نگاهی هم به ما بکن🌱✨
•• شهید آرمان علی وردی ••
آرمان عزیز✨
#شهیدانہ♥️
#رفیقشهیدم💔
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
(Www.TopNaz.Com)1623739897_D1kA7.mp3
زمان:
حجم:
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌
اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_نوزدهم
_ دریا آروم باش مگه بیچاره چکار کرد که اینطوری عصبی شدی
_ مگه ندیدی گوشیم رد داغون کرد
_ باشه خوب اتفاقی بود ، عمدی که نبود
_ اههه مریم ولم کن کلا ازش خوشم نیومد خواستم حالش رو بگیرم
چشماش از تعجب باز شد :
_ مگه میشناسیش که خوشت ازش نمیاد ؟
_ نه نمیشناسم ولی خوشم از این مردایی که یقه میبندن و زل میزنن به زمین برا ریا بعد هرکاری دلشون بخواد میکنن نمیاد حالا هم کم حرف بزن بریم کلاس که فکر کنم تموم شد
سری با تاسف برام تکون داد و همراهم شد
در کمال ناباوری کلاس هنوز تشکیل نشده بود و منو مریم نفسی از سر آسودگی کشیدیم هنوز سر صندلی جا نگرفته بودیم که اط ورود همون پسر بسیجی به کلاس چشم های هر دومون از تعجب باز موند .
با همون تعجب به مریم گفتم :
_ ای وای اینم تو کلاس ماست ؟
شقایق یکی از همکلاسی هامون که کنار دستمون نشسته بود و نیمچه دوستی با منو مریم به هم زده بود نذاشت مریم حرف بزنه سریع گفت :
_ آقای فراهانی رو میگی ؟
_ فراهانی ؟
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_بیستم
_آره دیگه همین که الان وارد کلاس شد
اسمش امیرعلی فراهانیه ترم آخر ولی
گویا این واحد رو گفتن دوباره باید بخونه
از این بچه درس خوناست طوری که شنیدم
برای تخصص بورسیه شده روسیه ولی
به خاطر مشکل این واحد مجبور شده
این ترم رو هم بمونه
•مریم با خنده گفت:
_ اوه چه باحال بچه درسخون که
که کارش در اومده است
•شقایق با تعجب پرسید :
_وا چرا کارش در اومده ؟!
_ آخه دریا خانم خوشش از این
تریپ آدما نمیاد و قطعا این ترم برای
آقای فراهانی جهنم میشه
اره دریا؟ این بنده خدا که خیلی آدمه
محترمیه طوری که از ترم بالای ها شنیدیم
سرش به کار خودشه و کاری با کسی نداره
_ اره جون خودش بابا این فیلم دانشگاهشه
باید بیرون دیدش ببینم بازم همینطوری حاج آقاست
_بابا تو خیلی بد بینی به نظر منم که خیلی
آقای محترمیه اگه من به جاش بودم تو اون
حرفا رو هم بهم میزدی چند تا چیز بارت
میکردم ولی بنده ی خدا حتی نگاهتم نکرد
•اینبار شقایق تعجب کرد و گفت :
_چرا حرف بارش کرده مگه همدیگه رو میشناسن؟
_نه بابا بیچاره اتفاقی خورد به دریا
گوشیش افتاد دریا هم قشنگ شستش
پهنش کرد رو طناب تا خشک بشه
با این حرف مریم هر سه تا خندیدیم که
همه توجها رو جلب کردیم از جمله آقای برادر
که با ابروی بالارفته سمت ما برگشت
تا مارو دید یه پوزخند زد و روش رو برگردوند
منو میگی از حرص قرمز شدم زیر لب گفتم: