6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌷
♦️ شهیدی که امام زمان(عج) را ملاقات کرد
✍ دست نوشته شهید اسماعیل خانزاده:
شبی که توفیق ملاقات با صاحب عصر عج را نصیبم کردی بر من یقین شد که شهادت را هم نصیبم میکنی.
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sabkeshohadaa🍂⃟💕
•°🌷
⁉️ یک تار موی من بیرون باشد، دنیا به آخــر میرسد؟!
♦️اگــر یــک تــار مــو در غذایــی خــوب و خوشــمزه باشــد، آیــا دنیــا بــه آخــر میرسد؟ خیـر.
ایـن تـار مـو حتـی مـزه و طعـم غـذا را هـم تغییـر نمیدهد، امـا بسـیاری از افراد طبیعتـاً در چنیـن حالتـی دچـار دلزدگـی شـده و آن غـذای خـوب و خوشـمزه از چشمشان میافتد.
♦️از ســوی دیگــر ماجــرای ســؤال یکــی از اصحــاب امــام صــادق (علیهالسلام) در ایــن زمینــه درسآموز اســت.
روزی یکــی از یــاران امــام خدمــت ایشــان رســید و گفــت:
در یــک کــوزه روغــن یــک مــوش افتــاده، آیــا میشود آن روغــن را خــورد؟
🟩 امــام صــادق (علیهالسّلام) فرمودنــد:
نمیتوانی آن را بخـوری.
مـرد گفـت:
آقـا یـک مـوش کوچکتـر از آن اسـت کـه باعـث شـود غـذای خـود را کنـار بگـذارم و از خیـر روغنهای گـران قیمـت بگـذرم!
🟩امـام صــادق (علیهالسلام) فرمودنـد:
آن چیـزی کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت، مـوش نیسـت. ایـن دیـن اسـت کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت.
♦️بنابرایـن، وقتـی از ایـن زاویـه بـه ماجـرا نـگاه کنید متوجـه میشویم کـه یـک تـار مـو شـاید بـه خـودی خـود اهمیتـی نداشـته باشـد امـا
وقتـی بـه ایـن توجـه کنیـم کـه حتـی نمایـش یـک تـار مـو هـم، سـرپیچی از فرمـان پـروردگار جهانیـان اسـت،
بنابر ایـن نمایـش حتـی یـک تـار مـو بـه نامحـرم هـم مهـم میشود.
چطـور ممکـن اسـت روزانـه دسـت دعـا و نیـاز بـه درگاه پـرورگار بلنـد کنیـم و از او انتظـار داشـته باشـیم نیازهایمـان را تأمین کنـد ولـی در عمـل بـه دسـتوراتش اهمیت ندهیم ؟؟
#تلنگرانه💥
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sabkeshohadaa🍂⃟💕
•°🌷
🔆خاطرهای از شهید سردار مهدی باکری
🌴یک روز گرم تابستان، شهید مهندس (مهدی باکری) – فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا – از محور به قرا رگاه بازگشت. یکی از بچهها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید:
🌴(امروز به بچههای بسیجی هم کمپوت داده اید؟) جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید:
🌴 (پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ (گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما.
🌴مهدی این حرفها را شنید، با خشم پاسخ داد: (از من بهتر، بچههای بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی میجنگند و جان میدهند). به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید.
🌴 مهدی با صدای گرفتهای به آن برادر پاسخ داد: (خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی!)
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sabkeshohadaa🍂⃟💕
•°🌷
بعضےاز گـناهـان
یهجورےبینمون عادےشدن،
ڪهتا بهطرفمیگۍ،چرااینکار رو
انجاممیدے !؟
میگہ: «همـہ»انجاممیدن،حالابرامنعیبہ ... !
! اینخیلیچیزخطرناڪیہ ...!✖
بهاینافرادبایدگفت:
اوندنیادیگہ، «همــہ» قرارنیست
بجای توبرن جهـنم، تو خودت بایدبرے ..!
💡یادموننره:
خودمونمسئولکارهایۍڪه
انجاممیدیم، هستیم ... پس
بابهـانہ،خودمونو فریبندیـم .
#تلنگرانه💥
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sabkeshohadaa🍂⃟💕
•°🌷
❣شهیدی که ...
در کربلای چهار اذانش ناتمام ماند...
در عملیات کربلای 4 میگویند گردان ولیعصر (عج) خط را میشکند، بعد شما ادامه میدهید. کانالی بود که به اروند وصل میشد. منتظر ماندیم تا غواصها کارشان را آغاز کنند. شب قبل از آغاز عملیات، آسمان پر از آتش بود و رزمندگان تا صبح مشغول نیایش و مناجات بودند. بچهها در سیاهی شب به نماز شب ایستادند. تنها خواستهای که از دل و جانشان بیرون میآمد و بر لبشان مینشست، #شهادت بود. بسیاری از هم وداع کرده و یکدیگر را به آغوش میکشیدند.
منتظر شروع عملیات بودیم، بالاخره سپیده از راه رسید. صدای اذان عادل محمدرضا نسب و برادر پرکار، خفتهها را از خواب بیدار کرد. همه آستینها را بالا زده و وضو گرفتند. در چند قدمی عادل که اذان میگفت. حمید همراه «منصور خدایی» (دیدبان گردان) ایستاده بود.
اذان داشت به انتها میرسید که ناگهان غرشی رعب آور در همه جا پیچید، غرش توپخانهی دشمن بود. گلولهای میان حمید و عادل افتاد و ترکشهایش قیامتی به پا کرد. هر سه باهم شهید شدند، پرکار روی دستهای رزمندگان بلند شد، خون از نوک انگشتانش بر زمین میچکید، لبانش تکان میخورد آنان اذان و نماز ناتمام خود را با آخرین ارتعاشات گلوی خونین شان به پایان رساندند.
#شهید_حمید_پرکار🕊
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪ @sabkeshohadaa🍂⃟💕
کتاب مهاجر سرزمین آفتاب ❤️
خاطرات کنیکو یامورا مادر شهید محمد بابایی 🌷
موقعی که میخواست بره جبهه گفتم: محمد نگو موهاتو مثل همیشه بزنه یه مدل جدید بزنه. گفت :اصلا نمیرم آرایشگاه بیا خودت هر طور میخوای موهامو بزن گفتم من که بلد نیستم
گفت :بیا خودم یادت میدم با آموزش هاش موهاشو زدم برای اولین بار خوب بود بعد که بلند شد گفت برای اولین مادر شهید ژاپنی صلوات !
🌷❤️معرفی کتاب 😍
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
حَضرَترُقیِّهداشتَندبااِمامحُسِین،
دَردُودِلمےڪَردَند
میگفتند:بابایے!
موهایَمسوختاَمّاچادُرَماَزسَرَمنَیُفتاد.
#امام_حسین
--------•|💚🌱|•--------
@sabkeshohadaa