eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
2.1هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.5هزار ویدیو
159 فایل
•|به‌نام خدا|• 《به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش》 شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون و فرج آقا دعا کن شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃شهید احمد امینی: اگر جسد من ناپدید شد افسوس مخورید که جسد هر کجا باشد روز قیامت برانگیخته خواهد شد و اگر تاسفی هست باید بر مظلومیت و ناپدید بودن تربت زهرا سلام الله علیها خورده شود. 🥀او در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید. 🕊 🖤 •|@mazhabijdn|•
دست و دل باز؎اش از صدقه دادن پیدا بود. مثلا وقتی می‌خواست صدقه بدهد، می‌گفتم: آقا مہــد؎ آنجا پول خورد داریم. می‌دیدم زیاد می‌اندازد، از قصد پول خورد می‌گذاشتم آنجا ڪه زیاد نیندازد تا صرفه‌جویی بشه. اما او می‌گفت: برا؎ سلامتی امام زمان(عج)، هر چقــدر بدهیم ڪم است. اتفاقا یڪ روز ڪه سر همین موضــوع حرف می‌زدیم، رفتم زودپز را باز ڪنم ڪه ناگہــان، منفجر شد و هرچه داخلش بود پاشید تو؎ صــورتم. آقا مہــد؎ به شوخی جد؎ گفت: به خاطر همین حرفــات هست ڪه اینجور؎ شد، منتہی چون نیتت بــد نبود صورتت چیز؎ نشد. هنوز هم رو؎ سقف آشپــزخانه جا؎ منفجــر شدنش هست. با هم همه جا را تمیز ڪردیم... همیشه در ڪار خانه ڪمڪم می‌ڪرد، می‌گفت از گنــاهانم ڪم می‌شود. همسرشهیدمهدی‌قاضی‌خانی🌱 •|@mazhabijdn|•
هدایت شده از ●تلنگر●
لف زیاد داشتیم کمک کنید برسیم ۱۲۵🦋🌱
هدایت شده از Roya
مدیر دوم میخوام ادمین هم میخوام ایدیم @Roya6684 فۅړ جـاڼـا @hejAb197
هدایت شده از افـــــق
یه هل بدین بشیم 115 و پست جدید همسایه ها ؟
هدایت شده از افـــــق
دوستان 115 شدیم. و حالا تو ناشناس بگین چی بزارم ①فونت ②ابزار ادیت ③سوپرایز مداحی ④عکس فاطمیه پروفایل
هدایت شده از [ رفیقِ شھیدم ] .
سلامممم چطورین 👋🏻🌷 یه خبر داریم براتون😀 چخبری؟🤔 بزن رو پیوستن تا بهت بگم✌🏻👇🏻 @zdchukgeruiuiov
هدایت شده از افـــــق
شما از طرف امام حسین به کانال زیر دعوت شدی 😌👇 @Hobbol_Hossaiin دلت میاد ردش کنی؟ انگار که به هییت دعوت شدی:)
🌷 سردار دلها؛حاج_قاسم : برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم. خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت_فقیه را تنها نسخه نجاتبخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. •|@mazhabijdn|•
Seyed Majid Banifatemeh9260127197.mp3
زمان: حجم: 8.52M
من‌ِگمشدھ‌بدون‌توچہ‌ڪـنم...💔
همه رو جا گذاشته و رفته، به همین سادگی! _شاید دلیل مهمی داشته، خیلی مَرده که به‌خاطر دیگران از جونش گذشته! _برای کشورش اگه میمرد یه حرفی،دلیلش هرچی که بود، برای من مسخره‌ست! _حتما دلیل محکمی بود که از این زن عاشق گذشته و رفته! _شاید عاشقش نبوده! _برادرم تازه مرده، برادرم و همسرش عاشق هم بودن وسالها برای رسیدن به هم صبر کردن. روزی که جنازه‌ی برادرمو آوردن اونقدر ضجه زد، اونقدر خودشو بچه‌ی تو شکمشو زد که همه میترسیدن اتفاقی برای بچه بیفته! هنوز پاشو تو خونه نذاشته که یادآوریش حالشو بد میکنه؛ اما به نظر من این زن عاشقتره! خودشو نمیزنه! داد و فریاد نمیکنه؛ انگار دوست نداره دیده بشه، نگاه‌ها رو به سمت خودش نمیکشه! هربار دیدمش چشماش کاسه‌ی خون بود اما هنوز صدای گریه‌هاشو نشنیدم. این زن با زن داداش من خیلی فرق داره، شاید چون نوع مرگ همسراشون فرق داره! سکوت بینشان برقرار شد. سکوت بود و اندیشه‌ی این زن! مسیح و یوسف چشم در خانه میچرخاندند، خانه‌ی حسرتهای ارمیا خانه‌ی آرزوهای ارمیا حاج علی با همکاران مرد آیه بود. حواس آیه در پی َمردش بود. َ بدون شنیدن حرفها هم میدانست مَردش نزدیک است، اگر یعقوب باشی، بوی پیراهن یوسف را استشمام میکنی دستهایش یخ کرد. پاهایش میلرزید. قلبش یک در میان میزد "آرام باش قلب من! آرام باش که یار میآید! آرام باش و بگذار بار دیگر نگاه در چشمانش بدوزم و عطر تنش را به جان کشم! بگذار دیدار تازه کنم آنگاه دیگر نزن! دیگر کاری به کارت ندارم، الان صبرکن قلب من! بوی لاله‌های سرخم می آید! " صدای لااله الاالله میآید. بوی اسپند میآید. آیه دست به چهارچوب در گرفت. شهید را تمام شهر به خانه آورده بودند. "چگونه رفته‌ای که شهر را سیاهپوش کرده ای؟ چگونه دنیا را زیر و رو کرده ای؟این شهر به بدرقه‌ی تو آمده‌اند؟ این شهر را تو زیر و رو کردی؟ نگاه کن. شهری سیاه پوشیده‌اند! بی‌انصاف! دلت به حال من نسوخت؟ دلت به حال قلب بی‌پناهم نسوخت! بی‌انصاف! این شهر که تو را نمیشناسد اینگونه سیاه‌ پوشند، من که دلم بند دل توست؛ چگونه تاب بیاورم وداع را؟مگر اینجا کربلاست که اینگونه مرا می‌آزمایی؟ من آیه ام. من زینب که نیستم! من که ایوب نیستم درب آسانسور باز شد مردش نمایان شد. "بلندشو مرد! بلند شو که مهمان داری! تو که رسم مهمان نوازی بلد بودی! تو که مهمان نواز بودی! تو که با پای خود رفتی، با پای خود باید برگردی! بلندشو مردبلند قامت من! بلندشو که تاب ندارم اینگونه دیدنت را! بلندشو که تو را با آن لباسهایت دوست دارم! بلندشو تا من قربان صدقه ات روم! بلندشو مردمن! قرار نبود بی‌من سفر روی! قرار نبود مرا راهی این جهنم کنی و خودت عازم بهشت شوی!" ارمیا به مردان کلاه سبز مقابلش نگاه میکرد. "خدای من! اصلا فکرش را نمیکرد که به خانه‌ی همکارش آمده است!" آیه قامت مردش را وجب میکرد. آخرین دیدار است: _بابا! میخوام صورتشو ببینم! _الان نه بابا جان! الان وقتش نیست! آیه التماس‌گونه گفت: _خواهش میکنم، اگه نبینمش میمیرم بابا! کنار تابوت نشست. حاج علی صورتش را باز کرد. آیه دست بر صورت سفید شده‌ی مردش گذاشت: _سلام! اومدی؟ ایندفعه زود اومدی! همیشه دو سه ماه میرفتی! حالا هم که زود اومدی، اینجوری؟ حتی نموندی دخترکت رو ببینی. 👇🔔 ادامه دارد ...... ✍نویسنده : سنیه منصوری