eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
2.1هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.5هزار ویدیو
159 فایل
•|به‌نام خدا|• 《به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش》 شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون و فرج آقا دعا کن شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
•~❄️~• حاج‌حسین‌یڪتا مۍگفت‌در‌عالم‌رویا؛ بہ‌شهیدگفتم! چرابراۍمادعانمۍ‌ڪنید کہ‌شھیدبشیم...!؟ مۍگفت‌مادعامۍڪنیم براتون‌شھادت‌مینویسن . . ولۍ‌گناه‌مۍڪنید. پاڪ‌میشہ.!! ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~• بچـھ‌کـھ‌بودفلج‌شد نذرحضـرت‌زینب.س.کردمش.. نذرقبول‌شدورضاخوب‌شد ؛ خوبِ‌خـوب... اونقدرخوب‌کـھ‌مھرنوکری‌عمـھ‌ی‌سادات روی‌قلبش‌حڪ‌شد :) عاقبت‌هم‌فدائـےبـےبـےزینب‌شد🙂 -شهیدرضا‌کارگر ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~• از این شهدا مدد بگیرید ؛ مدد گرفتن از شهدا رسمه .... دستتو بزار رو خاک قبر شهید ؛ بگو حسین جان به حق این شهید یه نگاهی هم به ما بکن🌱✨ •• شهید آرمان علی وردی •• آرمان عزیز✨ ♥️ 💔 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
2.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😎🤞 سمت علاقمون بریم با نریم؟؟؟ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(Www.TopNaz.Com)1623739897_D1kA7.mp3
زمان: حجم: 5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌 اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم اللـہ الرحمن الرحیم شروع رمان 😘
در حال تایپ.......
♥️ _ دریا آروم باش مگه بیچاره چکار کرد که اینطوری عصبی شدی _ مگه ندیدی گوشیم رد داغون کرد _ باشه خوب اتفاقی بود ، عمدی که نبود _ اههه مریم ولم کن کلا ازش خوشم نیومد خواستم حالش رو بگیرم چشماش از تعجب باز شد : _ مگه میشناسیش که خوشت ازش نمیاد ؟ _ نه نمیشناسم ولی خوشم از این مردایی که یقه میبندن و زل میزنن به زمین برا ریا بعد هرکاری دلشون بخواد میکنن نمیاد حالا هم کم حرف بزن بریم کلاس که فکر کنم تموم شد سری با تاسف برام تکون داد و همراهم شد در کمال ناباوری کلاس هنوز تشکیل نشده بود و منو مریم نفسی از سر آسودگی کشیدیم هنوز سر صندلی جا نگرفته بودیم که اط ورود همون پسر بسیجی به کلاس چشم های هر دومون از تعجب باز موند . با همون تعجب به مریم گفتم : _ ای وای اینم تو کلاس ماست ؟ شقایق یکی از همکلاسی هامون که کنار دستمون نشسته بود و نیمچه دوستی با منو مریم به هم زده بود نذاشت مریم حرف بزنه سریع گفت : _ آقای فراهانی رو میگی ؟ _ فراهانی ؟
♥️ _آره دیگه همین که الان وارد کلاس شد اسمش امیر‌علی فراهانیه ترم آخر ولی گویا این واحد رو گفتن دوباره باید بخونه از این بچه درس خوناست طوری که شنیدم برای تخصص بورسیه شده روسیه ولی به خاطر مشکل این واحد مجبور شده این ترم رو هم بمونه •مریم با خنده گفت: _ اوه چه باحال بچه درسخون که که کارش در اومده است •شقایق با تعجب پرسید : _وا چرا کارش در اومده ؟! _ آخه دریا خانم خوشش از این تریپ آدما نمیاد و قطعا این ترم برای آقای فراهانی جهنم میشه اره دریا؟ این بنده خدا که خیلی آدمه محترمیه طوری که از ترم بالای ها شنیدیم سرش به کار خودشه و کاری با کسی نداره _ اره جون خودش بابا این فیلم دانشگاهشه باید بیرون دیدش ببینم بازم همینطوری حاج آقاست _بابا تو خیلی بد بینی به نظر منم که خیلی آقای محترمیه اگه من به جاش بودم تو اون حرفا رو هم بهم می‌زدی چند تا چیز بارت میکردم ولی بنده ی خدا حتی نگاهتم نکرد •اینبار شقایق تعجب کرد و گفت : _چرا حرف بارش کرده مگه همدیگه رو میشناسن؟ _نه بابا بیچاره اتفاقی خورد به دریا گوشیش افتاد دریا هم قشنگ شستش پهنش کرد رو طناب تا خشک بشه با این حرف مریم هر سه تا خندیدیم که همه توجها رو جلب کردیم از جمله آقای برادر که با ابروی بالارفته سمت ما برگشت تا مارو دید یه پوزخند زد و روش رو برگردوند منو میگی از حرص قرمز شدم زیر لب گفتم: