•~❄️~•
بـزرگۍمۍگفـت:
تڪیہڪنبہشھـدا؛شھـداتڪیہشـونخـداسـت.
اصـلاڪنارگلبنشـینۍبـوۍگـلمۍگیـرۍ؛
پسگلسـتـانڪنڪلزندگیـترو
بـٰایـٰادشھـدا...!'❤
#شهیدانہ♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
خیلےوقتاقدرچیزایےکہداریمرونمیدونیم/:؛
وفقطباازدستدادناونامیفہمیمکہ↓
چقدرمہمبوده . .
مثݪشهــــدا:)!🌹✨
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
سݪامبࢪآنانڪهڪݪامعشقگفتند♥️
ۅطࢪیقدوستپیمۅدند...🕊
#شهیدانه♥️
#شهیدنویدصفری✨
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
امامجماعتواحدتعاونلشگر27
حضرترسول(ﷺ)بودبهشمیگفتند
حاجآقا،آقاخانے!روحیهعجیبےداشت.
زیرآتیشسنگینعراقدرشلمچهشهدا
رومنتقلمیکردعقب!
توےهمینرفتوآمدهابودکه
گلولهمستقیمتانکسرشروجداکرد.
منچندقدمیشبودم...
هنوزتنممیلرزهوقتےیادممیاد
ازسربریدهشدهاشصدابلندشد:
«السلامعلیکیااباعبدالله»
+راوے:حاججوادگلے
#شهیدانه♥️
#شهیدحسنآقاخانے🕊
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
خوشتیپ بودند ، خوش چهره ، شاید هم مدلینگ و مانکن اما روح شان آسمانی تر از این حرفها بود که اسیر این دنیا شوند ....👆
#شهیدانه♥️
#اللهم_الرزقنا_شهاده_فی_سبیلک💔
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
🌷شهدا اصرار داشتن
هرچه زودتر در بهترین
حالت خداوند رو ملاقات کنند؛
برای دنیا ذرهای ارزش قائل نبودند
ما تازه میخواهیم سعی کنیم گناه نکنیم!
#شهیدانہ♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
شهید محمد حسین نامدار محمدی
🌱هیچ گاه بیان نمی کرد که مشغول چه کاری است و هر وقت از او سوال می کردم که پسرم شما چه کاره هستی؟
پاسخ می داد من پاسدار خدایم، پاسدار قرآنم، من پاسدار امام هستم.
بعد از شهادتش فهمیدم از نیروهای واحد اطلاعات است.
راوی مادر شهید
#شهید_محمدحسین_نامدارمحمدی🕊
#شهیدانہ♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
دوستشمیگفت:
تویمـدتیڪهعـراقبـود
وقتےمےخواستبهکربلابره
رویصورتشچفیهمےانداخت
ومےگفت:اگربهنامحرمنگاهکنی؛
راهشهـادتبستهمیشــه...🚶🏿♂
#شهیدانہ♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
5.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•~❄️~•
#خاطراتشهدا
🍃 ماجرای خواستگاری شهید محمدخانی از
دختری که با او کارد و پنیر بود!
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی🕊
#شهیدانہ♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_بیستوچهار
میگم تو هم بیا من تنها بدون هیچ دوستی چطور برم؟
با چشمهای باز شده از تعجب گفت:
-چی من بیام؟عمرا من اصلا اینجور جاها بااین آدما بهم خوش نمیگذره خودت اگه میخای برو
-دریا تورو خدا به خاطر من همین یه بار مگه چی میشه؟
-وای مریم بیخیال من، من نمیام اصلا حرفشم نزن
-دریا جون خواهش،خواهش
-اصلا نمیشه
مشغول بحث بودیم ک شقایق هم به ما پیوست:
-چیشده دخترا
من:هیچی این دیونه میگه بیا بریم شلمچه
شقایق:جدی ؟ مریم میخای بری؟ منم میام
مریم:واقعا چه خوب جمعمونم که جور شد،دریا توهم باید بیای
-جون خودتون بیخیال من بشید من یکی نمیام،مریم تو هم میخواستی تنها نباشی اینم همراه با شقایق میری دیگه
مریم:خیلی بدی دریا من دلم میخواد توهم باشی.
شقایق:دریا توهم بیا من چند بار رفتم خیلی حس خوبی داره
-بابا شما دیوانه اید یعنی واقعا چند بار رفتی؟ مگه چی داره که بازم بخوای بری؟من نیستم
شقایق:تو بیا میفهمی چه حسی داره