eitaa logo
🌹صدرا🌹
548 دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
38.2هزار ویدیو
315 فایل
-مهربانم، عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟❤️😔 اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب( س) به کانال صدرا خوش آمدید. @sadrasadat74 پیشنهادات و انتقادات خود را منتقل کنید. ✅ کپی از مطالب کانال،مشروط برذکرصلوات برای شهدا،بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
eitaa.com/banoyealam4_5870683641763334766.mp3
زمان: حجم: 32.35M
دعای ندبه یا صاحب الزمان! امروز روز جمعه است. و روز شماست. پس با قرائت دعای ندبه یاد شما را در دل هایمان زنده می کنیم. چه خوب است که هر جمعه صبح دعای ندبه را بخوانیم، یا حداقل گوش بدهیم.
11.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽تفاوت شبانه دفن شدن پیکر علیه‌السلام و سلام‌الله‌علیها چه بود؟ 🔊 💥ببینید و انتشار دهید
با گریه کردن بر علیه‌السلام، سلام‌الله‌عليها را یاری کنید. 📓مرحوم إبن قولویه قمی در کتاب شریف «کامل الزیارات» می‌نویسد: "عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: ... وَ مَا عَیْنٌ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ وَ لَا عَبْرَةٌ مِنْ عَیْنٍ بَکَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَیْهِ وَ مَا مِنْ بَاکٍ یَبْکِیهِ إِلَّا وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا عَلَیْهِ وَ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَدَّی حَقَّنَا" (کامل الزیارات، ص۱۶۸) 📝ترجمه: زراره از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت می‌کند که فرمودند: ... هيچ چشم و اشكى نزد خدا محبوب تر از چشم و اشکى نيست كه بگريد و بر آن حضرت جارى گردد و هیچ گريه كننده اى نيست كه بر امام حسین علیه‌السلام بگريد مگر آنكه گريه اش به حضرت فاطمه عليها السّلام رسيده و آن بانو را يارى میكند و نيز گريه اش به حضرت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رسيده و بدين وسيله حقّ ما را ادا كرده است.
خانم پروانه معصومی: رفتم برای گریم دیدم صدای قرآن خواندن می‌آید، گفتم اخیرا مد شده بجای اینکه موسیقی بگذارید تا بازیگر آماده بشه بره سر صحنه شما قرآن می‌گذارید؟ [البته قرآن با تلاوت خیلی خوبی بود] گریمور گفت این صدای آقای سلحشور هست صبح زود که میان اینجا می‌شینند قرآن میخونند. روح آقای سلحشور شاد🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🟢🔹مدینه قدیم ، مسجدالنبی سابق ص و کوچه های بنی هاشم نقشه ای پیرامون مسجدالنبی(ص) قبل از توسعه های آن قسمتی که با دایره مشخص شده است تا قبل از تخریب ، کوچه بنی هاشم شهرت داشت اما اکنون تمام آثار آن خراب و به صحن اصلی مسجدالنبی(ص) افزوده شده است
ابوالجواد قسمت سوم بسم رب الشهدا ازکنارخاکریز حرکت میکردیم بچه هایی که کمی وضع جسمی بهتری داشتن به بقه کمک میکردن ازکنارشهدایی که پشت سرما بودن عبورکردیم بعدها متوجه شدیم دوگردان که قراربودبه کمک مابیان توسط هوانیروزعراق با بالگرد وهواپیما بشهادت رسیدن ومتاسفانه به خط هم نرسیدن حدودا پانزده یاشانزده نفربودیم خیلی راه امدیم دیگه ازتشنه گی و خسته گی وخونریزی نای حرکت نداشتم کمی کنار جاده که توسط یه خاکریزکوتا پناه داشت نشستیم بچه هامیگفتم زودترحرکت کنیم احتمال داره دوباره واسه اسیرکردن مابیان که احتمالش زیادبود چون مارو دیده بودن شش الی هفت کیلومتر راه امدیم بین مادوسه نفر چند قبضه کلاش وچندتا فشنگ داشتن که اگر درگیرهم میشدیم بکارمون نمیامد چندبارازحال رفته بودم حدودا نزدیک ظهرشده بود وامیدما فقط خدابود وباهمه این اتفاقا نمیدونم چطور ازاون درگیری شدید تونستیم بیرون بیایم حتما خواست خدابود والا من هم میبایست جنازه هم کنار اون شهدا جامیموند یکی ازبچه هاگفت یه ماشین ازسمت عراقیها باسرعت بالا داره میاد طرف ما به اتفاق گفتیم پیدامون کردن ودارن میان واسه اسیرکردن ما چون عراق اخرهای جنگ بیشتر ترجیح میداداسیربگیره واوایل صبح وقتی خط ماشکست بافاصله خیلی کم دیدم که دوستای مارو دارن میبرن سمت قایق واسه تخلیه اما تویوتای وانت باسرعت خیلی زیادتواون چاله های که توسط خمپاره ایجادشده بود بالاوپایین میرفت و به ما نزدیک میشد وچپ وراست ماشین ارپیجی بودکه منفحرمیشد وبطورمعجزه اسایی بسمت ماامد به همین خاطر گفتیم شایدایرانی باشه اما شک داشتیم همه مون به اتفاق دوست داشتیم درگیربشیم تاراحت اسیرشیم اما چندتا فشنگ بیشترنداشتیم وچندتا کلاش یهوتصمیم گرفتم وازدست یکی ازبچه ها کلاش شو گرفت و کشان کشان رفتم وسط جاده که شاید بتونم جلوشونوبگیرم ویا اگرعراقیها هست به عقب برگردن اما انگار پشت فرما وکنارش تیپ و قیافه ایرانیهارو داره کمی صبرکردم وتویوتای وانت نزدیک شد خیلی جالب بود خط که خیلی وقته دست دشمنه وکاملا هرکی که توخط بود یاشهیدویااسیرشد مرتضی قربانی و کمیل فرمانده لشکروجانشین لشکر25 کربلا هردوتاشونوشناختم وانت نه شیشه جلوداشت نه لاستیک سالم چطورتااینجا اندن و چطور تااین لحظه توخط وسط عراقیهابودن خدامیدونه درتمام دنیا فرماندهان لشکر درعقبه ودرسنگر مستحکم فرمانده ای نبرد رو هدایت وفرمانده ای میکنن اما اینجا فرق میکنه واقعا دفاع مقدس ادامه قیام کربلا و وصل به سالارشهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام هردونفرشون دست بلندکردن که شلیک نکن ماییم وخودشونومعرفی کردن وسریع بچه هاروسوارکردن شهدا ومجروحین همه روهم ومنو یکی از دوستان گرگانی بلندم کردوسواروانت کرد وسریع حرکت کردیم چون همونجا زیردیدواتیش بودیم کسی که منوکمک کرد وسواروانت گرد بعداز سه دهه دریکی ازهمایشهای گردان مسلم باهم روبروشدیم والانم درارتباطیم دیگه وقتی که سواروانت شدیم کمی خاطرجمع شدیم اما ما و پیکرمطهرشهدا کنارهم کمی باعث ناراحتی ودلتنگی میشد البته اون زمان من یک نوجوان بیشترنبودم حدودا شانزده سال داشتم یعنی باراول که بادست کاری شناسنامه تونستم خودموبه منطقه برسونم هنوز13 سالم تمام نشده بود تویوتای وانت تا جاده امام رضا امدو کنارستادفرماندهی ایستاد گفت شمااگرتونستین باهروسیله ای بریدعقب ماباید مدارک واسنادروجمع کنیم ازتشنگی خودمو رسوندم به تانکرابی که کنارسنگربود کلی اب خوردم که یکی ازپشت منوکشیدواجازنداد دیگه اب بخورم وبلصدای بلندمیگفت اینجاالوده هست منظور شیمایی بود اول درگیری عراق عقبه وخط رو باشیمایی درهجم بالا مورداثابت قرارداده بود باهمه خونی که ازبدنم رفته بود والودگی منطقه وخوردن اب الوده دیگه ازحال رفتم کمی بهترشدم دیدم کسی اطرافم نیست یه وانت و چندتا بسیجی کنارجاده بودن هیج کدوم راننده نبودن رفتیم طرف وانت لاستیکهاش پنچربوداما روشن میشد بنده خدابهم گفت رانتدگی بلدی گفتم اره گفت زودتربریم که نزدیک ماهستن فقط صدای کلاش میامد نشستم پشت وانت تا حرکت کنیم دیگه نفهمیدم چی شد و همه مون به هواپرت شدیم انگار با تفنگ 106 و یا ارپیجی مارو زدن تااین لحظه به بعد نمیدونم چطورازاونجا نجات پیداکردم وبهوش امدم روی تخت بیمارستان امام رضاعلیه السلام بودم واز انجا با بالگرد ماروبه اهواز وبعدباهواپیما به بیمارستانی درتهران اوردن 4ماه بستری بودم وچندتا جراحی انجام دادن کمی بهترشدم خانواده ما اصلا خبری ازمن نداشتن بعداین مدت یه شب تماس گرفتم وخبرسلامتیموبهشون دادم انگار خونه ما مجلس ختم هم گرفته بودن ومنتظر بودن جنازه منو بیارن البته اینجوراتفاقاواسه خیلی ازنیروهاافتاده بود، بعدازترخیص شدن ازبیمارستان رویی نداشتم به خونه برگردم اخه همه موندن یااسیر ویاشهیدشدن نمیدونستم جواب خانواده هاشون روچی بدم اگرازم ازسلامتی عزیزشون بپرسن راوی ذکریااحمدی اشرفی بهشهر
باامبولانس منواوردن نزدیک خونه پیاده شدم وخواستم مخفیانه بخونه برم تا مدتی بگذره اما بجه های محل منو دیدن و از شادی و خوشحالی شون متوجه شدم که چه خبربوده انزمان نه تلفن بود ونه موبایل یه نامه شاید20روزطول میکشیدتابه مقصدبرسه وتومحل چندنفرتلفن داشتن که تماس گرفتن ازراه دور کارمحال وسختی بود امروزکه این اتفاقا وحماسه حسینی دوستان و همرزمانم رو مرورمیکنم انگار چندروزی بیشترنگذشته وچطوروبرای چی خداخواست که تابه امروز زنده بمونم خدامیدونه البته شهادت سعادت میخواست که حتما نداشتم وشایدبقول عزیزی زنده موندیم تابرای تکمیل کردن راه و هدف دوستان مون تا سلاح مقاومت و جهاد زمین نمونه وافتخارمیکنم سعادت جهادو جانبازی روخدادرنوجوانی قسمتم کرد وهمچنین سعادت همرزمی باشهدایی همچون شهیدعلمدار وشهید دوامی رادرلشکرویژه25کربلاو گردان عملیاتی مسلم ابن عقیل را یاد و نام شهدا وازادگان وجانبازان همیشه درتاریخ این مرزوبوم ماندگار شد وان شاءالله تاقیام وظهور حضرت صاحب الزمان این راه جهادو شهادت وسربازی اسلام ادامه دارد اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل الفرجهم والعن العدوهم التماس دعا ذکریااحمدی اشرفی