eitaa logo
شبهای با شهدا
261 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
286 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ✅ کاری از راویان نور
مشاهده در ایتا
دانلود
 درسکوت نیمه شب به پهنای صورت اشک می ریخت و"العفو" می گفت. از وقتی پیام امام را شنید روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه می گرفت وافطار، به یادامیرالمؤمنین(ع) نان و نمک می خورد. از تجملات زندگی دوری می کرد و خانه ساده وبی آلایش را دوست داشت. در اتاقی فرش شده با موکت می خوابید. اوعاشق خدا بود.بر سربرگ تمام دفترهایش نوشته بود:می خواهم لحظه ای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم وهیچ گاه گناه نکنم. همیشه می گفت:شهادت فقط درجبهه های جنگ نیست،اگر انسان برای خدا کار کند وبه یاد او باشدوبمیرد،شهید است. همیشه می کرد. https://eitaa.com/shabhayebashohada
10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ يكم فروردين ۱۳۴۶، در شهرستان تهران به دنيا آمد. تا سوم متوسطه درس خواند. ازدواج كرد و صاحب دو پسر شد. پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹، منطقه کردستان، کانی مانگا و پنجوین حضور مجید پازوکی را به خاطر سپردند. سال ۱۳۷۱ با آغاز کار تفحص لشکر ۲۷محمدرسول الله (ص) در خیل جستجوگران نور در منطقه جنوب مشغول جستجوی گلهای گمگشته و فرزندان عاشورایی ایران شد. هفدهم مهر ۱۳۸۰، با سمت فرمانده گروه تفحص در فكه بر اثر انفجار مين به شهادت رسيد. آدرس: گلزار شهدای تهران قطعه ۲۷ ردیف ۱۶ مکرر شماره ج @shabhayebashohada
کنارش ایستاده بودم شنیدم که می گفت: "صلی الله علیک یا صاحب الزمان" بهش گفتم چرا الان به امام زمان(عج) سلام دادی؟! گفت: شاید این وزش باد و نسیم، سلام منو به امام زمانم(عج) برساند .. https://eitaa.com/shabhayebashohada
محمد و رحمان هر دو رفیق بودند، بچه محل، عضو یک گردان و... با هم خونده بودند... محمد شده بود فرمانده؛ رحمان رو گذاشت بیسیم چیش.... اما رحمان تو کربلای ۵ پر کشید و رفت... محمد خیلی میکرد چند بار وقتی میخواست کنه اول دعا که اومد بسم الله رو بگه وقتی به بسم الله الرحمن میرسید دیگه نمیتونست ادامه بده... گریه امانش نمیداد... یه شب محمد تو مناجاتای سحرش با رحمان صحبت میکرد..."رفیق بنا نبود نامردی کنی و..." بالاخره نوبت محمد شد با پهلوی زخمی به دیدار خدا رفت و اینگونه بود که محمد رضا تورجی زاده فرمانده گردان یا زهرا از لشکر امام حسین اصفهان بعد از گذشت چند ماه از شهادت دوستش سید رحمان هاشمی به خدا پیوست... مزارشون کنار هم تو گلزار شهدای اصفهان جانم به این ... سمت راست 🌷 سمت چپ 🌷 شادی ارواح طیبه شهدا https://eitaa.com/shabhayebashohada
السلام علیک یا ولی الله فی ارضه ... نفس ها ی زمین به شماره افتادند ، پیشانی بندهای " یامهدی " سهم منتظران ظهورش شده است و در این دریای متلاطم رسیدن به ساحلی از جنس " حقیقت امام " روح‌ و جان گمشدگان را شفاست . https://eitaa.com/shabhayebashohada
🌙 شب جمعه حاج قاسم سه بار زنگ زده،حتما کار مهمی داره. تازه از سرکار برگشته بودم. همسرم می خواست که با حاجی تماس بگیرم،اما یاد برخورد تندش افتادم وبی اعتنا از کنار تلفن گذشتم .دوباره تلفن به صدا درامد. گوشی را برداشتم. خودش بود.بعد از حال واحوال ،به خاطر کاری که کرده بودم تشکر کردوگفت:" کاری که انجام دادی خیلی ارزشمند بود"همان کاری که سرش باهم دعوایمان شده بود را می گفت.چند بار تشکر کرد وبا خداحافظی گوشی را گذاشتم .لبخند آمد روی لب هایم. همسرم گفت:"چی شده بود؟"گفتم "هیچی! امروز به خاطر کار یه جر وبحثی شد ،الان حاجی تماس گرفته ازدلم دربیاره.اگه شب زنگ نمی زد خوابش نمی برد .الان دیگه رفت راحت بخوابه." وقت کار با کسی تعارف نداشت.برایش فرقی نمی کرد طرف رفیق سی چهل ساله اش است یا تازه به اون رسیده. به وقتش،شاید بدترین تنبیه های نظامی را هم به خرج میداد؛اما نمی گذاشت روزی بگذرد وطرف دلخور بماند. الان که فکر میکنم؟ می بینم هیچکس روی کره زمین پیدا نمی شود که از حاجی دلخوری داشته باشد؛هرچه بود همان ساعت های اول از دل طرف در می آورد 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات 📚 برگرفته از کتاب ✏️ https://eitaa.com/shabhayebashohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨ فهیمه سال آخر دبیرستان بود و غلامرضا دانشجو رشته مهندسی کامپیوتر داماد در روز خواستگاری اول از همه آیه ۱۹۵ سوره آل عمران را میخواند و به همه میگوید: « این ازدواج نه زمان دارد نه مکان. هدف، رضایت خدا و پیروی از سنت رسول الله است و ایجاد کانون آرامش در آن تنها می توان عبد خدا بود. فهیمه زمانی که غلامرضا در جبهه بود با پیگیری زیاد توانست هماهنگ کند تا هر دو به آرزویشان برسند👈 خطبه عقدشان را امام خمینی خواند. فهیمه برای وکالت به امام ، شرط گذاشت که ایشان دعا کند هردو شهید شوند و قیامت آنها را شفاعت کند 🌷بعد از عقد با هم به گلزار شهدا رفتند و بر سر مزار شهدای ۷۲ تن پیمان بستند همیشه در راه انقلاب و شهدا باشند. خرید ازدواجشان دو حلقه بود که نام فهیمه بر یکی و نام غلامرضا روی حلقه دیگر حک شد و جمله مشترک بر روی هر دو این بود♦️ ، چند روز بعد غلامرضا راهی جبهه شد. خرمشهر آزاد شد و پاکسازی مین ها ... آخرین روز امتحان نهایی فهیمه بود که خبر قبولی غلامرضا در امتحان دانشگاه جبهه با قبولی شهادت رسید. چیزی که در پیکر غلامرضا بیشتر به چشم می آمد، حلقه تنها ره سعادت بود🌷❤️🌷 ✅کتاب نامه های فهیمه را بخوانید. مرحومه خوشبختی جوانها صلوات🌷 https://eitaa.com/shabhayebashohada