بسم الله الرحمن الرحیم❤️!
این پست هر شب تکرار میشود
#استغفارهفتادبندیمولاعلی(ع)
_بندپنجاهوسوم_🌱
📌بهنیابتاز#شهید_سید_علی_اندرزگو
🌹اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَشْعَلُ الْكَرْبَ وَ يُرْضِي الشَّيْطَانَ وَ يُسْخِطُ الرَّحْمَنَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که دل را میمیراند، و آتش مشکلات را می افروزد، و شیطان را خشنود و خدای رحمان را به خشم می آورد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
اجرتون با امیرالمومنین (ع)🌻!
التماسدعا🤲🏻
@shahid_modafe_haram_miladheidari
زندگی نامه شهید
شهید سید علی اندرزگو در رمضان سال ۱۳۱۸ شمسی، در خیابان شوش تهران در یک خانواده متوسط متولد شد. با وجود سختیهای معیشتی زندگی، به تحصیل پرداخت و علوم حوزوی را نیز فرا گرفت. وی در نوجوانی با شهید نواب صفوی آشنا شد. منش و شخصیت این روحانی مبارز در ذهن و ضمیر او اثری ژرف گذاشت و نتیجه این تاثیر روحی، آشنایی با تشکیلات فدائیان اسلام و راه مبارزاتی آنها بود که در تعیین مشی مبارزاتی شهید اندرزگو نقش بسیاری داشت.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
شهید اندرزگو فعالیتهای مبارزاتی خود علیه رژیم را از همان نوجوانی آغاز کرد و در ترور "حسنعلی منصور" نقش بسزایی داشت. با دستگیری همه همراهانش که در ترور منصور نقش داشتند، شهید اندرزگو زندگی مخفی خود را آغاز کرد و ساواک مدت ۱۵ سال سایهوار دنبال او میگشت. شهید اندرزگو، از اعضای شاخه نظامی هیئتهای مؤتلفه بود که تا پایان عمر مهمترین اشتغالش مبارزه و فعالیت برای سرنگونی رژیم ستمشاهی بود، سرانجام پس از سالها مبارزه با رژیم پهلوی، در ۲ شهریور ماه سال ۱۳۵۷ در کمین نیروهای ساواک گرفتار شده و به شهادت رسید.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
پدر شهید اندرزگو بنّا بود و در بازارچه گمرک تهران حوالی میدان شوش و پایین خیابان صفاری مغازه داشت. پدرش پس از ورشکستگی به خردهفروشی رو آورد و در همان حوالی میدان شوش به کار و کسب پرداخت. سید علی آخرین فرزند خانواده و دارای ۳ برادر و ۳ خواهر بود.
شهید اندرزگو در سال ۱۳۴۹، با کبری سیلسپور ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند است.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
نحوه طلبه شدن
حجت الاسلام حسین غفاریان، یکی از دوستان شهید اندرزگو در قم، میگوید: «روزی آیت الله خزعلی تشریف آوردند قم و دست او را گذاشتند در دست من. من از شاگردان ایشان بودم، گفتند: «غفاریان! مراقب این باش تا من به تو بگویم چه کارش کنیم.» چند ماه از او در خانهمان پذیرایی کردیم تا آیت الله خزعلی آمدند و گفتند: «حسنعلی منصور را این کشته. اسمش هم سید علی اندرزگوست. اسمش را عوض کنید. جا به او بدهید. معمم و طلبهاش کنید.» خلاصه عمامه سرش گذاشتیم و شروع کرد به درس خواندن. ما، ماههای رمضان و محرم میرفتیم تبلیغ و به فرمایش آیت الله خزعلی، او را هم با خود میبردیم.»
@shahid_modafe_haram_miladheidari
شکل گیری شخصیت شهید
در دوران شکلگیری شخصیت شهید اندرزگو، کشور دستخوش حوادث بسیار بود. جنبش ملی شدن نفت، تغییر دولتها، حکومت نظامی مکرر در تهران، ترور شاه، هژیر، رزمآرا و دکتر فاطمی، اعدام امامی، تبعید و بازگشت آیت الله کاشانی، جلسات مکرر آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام، تعطیلی بازار تهران و نقش بازاریان در این حرکتها را میتوان از آن جمله برشمرد.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
آشنایی با شهید نواب صفوی
شهید اندرزگو در نوجوانی با شهید نواب صفوی آشنا شد. منش و شخصیت این روحانی مبارز در ذهن و ضمیر او اثری ژرف گذاشت و فرآیند این تاثیر روحی، آشنایی با تشکیلات فدائیان اسلام و راه مبارزاتی آنها بود که در تعیین مشی مبارزاتی شهید اندرزگو نقشآفرین بود. شهید اندرزگو علاقهٔ زیادی به شهید نواب صفوی داشت و همین مسئله باعث شد که وی با تشکیلات فدائیان اسلام آشنا شود.
وی که در آن سالها به سلاح علم و ایمان، خود را مسلح میساخت، سرانجام با درک و لمس روح نهضت ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ به رهبری امام خمینی (رحمةاللهعلیه) در سن ۱۸ سالگی گام به عرصه مبارزه با رژیم پهلوی نهاد. شهید اندرزگو در جریان قیام ۱۵ خرداد خود یکی از عاملین تظاهرات پرشور مردم بود که همان شب با اهدای کتابی از حضرت امام (رحمةاللهعلیه)، مورد تقدیر قرار گرفت.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
در آستانه دهه ۱۳۴۰، گروههای مختلفی که در عرصه جامعه فعال بودند و وجهه مذهبی و اقتصادی داشتند، در رویارویی روحانیون با رژیم، به نفع روحانیت وارد صحنه شدند و از مراجع خود حمایت کردند. افرادی چون شهید اندرزگو جزء آن دسته گروههایی بودند که به مرجعیت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) پس از وفات آیت الله بروجردی گرویده و از مدتها قبل ارتباطهای مداوم با قم و بیت امام (رحمةاللهعلیه) را آغاز کرده بودند و با شروع حوادث سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ فعالانه وارد صحنه مبارزات و حمایت از امام (رحمةاللهعلیه) شدند
@shahid_modafe_haram_miladheidari
شهادت
در سال ۱۳۵۱، به دنبال دستگیری یکی از دوستان شهید اندرزگو ساواک سرنخهایی از وی به دست آورد و مجدداً تلاشها برای دستگیری وی افزایش یافت. از آن جایی که ماموران ساواک به طور دایم در جستجوی وی بودند، توانستند اطلاعاتی حین شکنجه تعدادی از مبارزان اسلامی، از اندرزگو به دست آورند. ساواکیها در چارچوب این اطلاعات تلفنهای قسمت وسیعی از شهر تهران را تحت کنترل گرفتند تا توانستند، رد مکالمات او را به دست آورند و با جستجوی پروندهها یکی از دوستان قدیمیاش به نام "حاج اکبر صالحی" که لبنیات فروشی داشت را پیدا کردند، و از همینجا پی بردند شهید اندرزگو با نام مستعار "جوادی" در مشهد سکونت دارد و روز ۱۹ ماه مبارک رمضان افطار را در منزل او خواهد بود.
شهید اندرزگو، نزدیکی غروب آن روز با یک موتورگازی راهی منزل دوستش شد؛ ماموران ساواک قبلاً منطقه را به محاصره در آورده بودند. وی پس از ورود به خیابان "سقا باشی" متوجه حضور ماموران ساواک شد، اما برای فرار از مهلکه، دیگر دیر شده بود. وی با پناه گرفتن در پشت یک اتومبیل سعی در گمراه کردن ماموران داشت، اما ماموران رژیم از فاصله دور پاهای او را مورد هدف قرار دادند. قاتل شهید، فردی به نام "تهرانی" بود. شهید اندرزگو در حالیکه خون، به شدت از پاهایش جاری بود، با خوردن کاغذهای حاوی شماره تلفن دوستان و نزدیکانش و آغشته کردن بقیه مدارک به خون خود و نابود کردن آنها، مانع از آن شد که نشانی کسی به دست ساواک بیفتد. سیّد همواره گفته بود: «زنده مرا نخواهند یافت» و سرانجام نیز چنین شد. شهید اندرزگو پس از سالها مبارزه با رژیم پهلوی ۱۹ رمضان برابر با ۲ شهریور ۱۳۵۷، در کمین نیروهای ساواک گرفتار شده و به شهادت رسید.
شهید اندرزگو چریکی بود که دامنه مبارزاتش، از لبنان تا افغانستان گسترده بود. ساواک ۱۵ سال سایهوار دنبال او میگشت، لکن هر وقت به مخفیگاه وی میرسید، او توانسته بود از دام ماموران بگریزد.
@shahid_modafe_haram_miladheidari
خاطره از همسر شهید
یکدفعه کارتر با همسرش به ایران آمده بود، شهید نشسته بود (و از تلویزیون) نگاه میکرد؛ گفتم: آقا! برای این قضیه هیچکار نکردی! ؟ (چون گفته بود ۶ ماه میخواهم زحمت بکشم و ان شاءالله پهلوی را از بین ببرم) گفتم پس چه شد؟ چرا راهی پیدا نمیکنی؟ باز دوباره آمریکاییها به ایران آمدند!
گفت: پهلوی یا به دست من یا با خون من از بین میرود! بعد از آتش قلیان یک ذغال سرخ برداشت و روی دست گرفت، گفت حفظ دین برای مردم در آخر الزمان مثل تحمل کردن آتش این ذغال میماند! قشنگ کف دستش بود؛ گفتم: آقا! دستت نمیسوزد؟ گفت بدن ما به آتش جهنم هم نمیسوزد.
بعد گفت دو سال اول انقلاب همه ملت ایران مورد امتحان خدا قرار میگیرند و بعد از دو سال سید علی نامی میآید رئیس جمهور میشود. من گفتم: سید علی خودت هستی دیگر؟ خودت میخواهی رئیس جمهور بشوی؟! گفت آنموقع من نیستم، آن موقع کس دیگری است میآید رئیس جمهور میشود و بعد از چند سال که بگذرد آقا امام زمان ظهور میکنند.
برای من خیلی تکاندهنده بود. بعد از اینکه آقا رئیسجمهور شده بود به بچهها گفتم که به ایشان بگویند و بچهها هم گفتند. این خاطرهای بود که من از زبان خودشان شنیدم و این آتش هم برای فهم چگونگی دینداری مردم در آخر الزمان واقعاً برای من جالب بود که دستش نسوخت، یعنی همانطوری که (ذغال) را کف دستش نگه داشت، دوباره آن آتش سرخ را گذاشت روی همان قلیان.
@shahid_modafe_haram_miladheidari