eitaa logo
🕊از میلاد تا خدا🕊
355 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
974 ویدیو
8 فایل
وقتی عقل عاشق شود! عشق عاقل می‌شود. و‌شہـید‌می‌شوی ولادت:۹ رمضان ۱۴۱۲(ه.ق) شہادت:۹ رمضان ۱۴۴۴(ه.ق) محل‌‌شہادت:حومه دمشق حضور شما در این کانال اتفاقی نیست🕊🦋 |کانال رسمی زیر نظر خانواده‌ معظم شھید| خادم کانال: @Khadem_shohada_78
مشاهده در ایتا
دانلود
همان روز اول زندگی با همسرش قرار گذاشتند هر قدمی که بر می ‌دارند به خدا نزدیک تر شوند. همین هم شد که از اولین روزِ زندگی مشترک حسن های اخلاقی آقا جواد بیشتر از پیش خود را نشان داد، این حسن‌ های اخلاقی دست به دست هم تا جایی که جواد دیگر نتوانست در قفس دنیا بماند و کارش به پرواز کشید، به آسمان @shahid_modafe_haram_miladheidari
خط قرمزهایش حرام ‌ها بود، آنقدر به حلال و حرام و حجاب اهمیت می ‌داد که شیشه جلو سمت عروس را دسته گل چسباند تا نگاه نامحرمی به همسرش نیافتد. برایش مهم بود که به مجالس شادی حلال برود، در مراسم عروسی خودش هم مولودی خوان دعوت کرد، بعضی مسخره ‌اش کردند که عروسی ‌ات شبیه مراسم ختم صلوات است اما برای او مهم نبود، او کاری را انجام می ‌داد که خدا می ‌پسندید، نه مردم. او در فیلمی که بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود: « اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج بی حجابی می‌ کنند را در آن دنیا خواهم گرفت» @shahid_modafe_haram_miladheidari
آقا جواد جگر شیر داشت، زمانی که شهید مرتضی زارع به درجه شهادت رسید، او با شجاعت برای نجات پیکر مقدس شهید، به جلو رفت؛ تیر به پایش خورد و به شدت مجروح شد، بعد از گذشت یک ساعت سوار بر موتور با پای خونین به جلو رفت تا کمک کند، به او می ‌گفتند با پای مجروح چرا آمدی؟ گفت: این زخم چیزی نیست. پدرِ فاطمه‌ ی 5 ساله در همه حال سعی می ‌کرد به دوستانش روحیه بدهد، او خود از رفتنِ دوستانش داغدار می‌ شد و دلتنگ فاطمه بود اما هیچوقت مبارزه را فراموش نمی ‌کرد. @shahid_modafe_haram_miladheidari
شهید جواد محمدی که در تمامِ طول زندگی خود سعی می ‌کرد پشتیبان ولایت فقیه باشد و با بصیرت پای آرمان ‌های انقلابی بماند هیچوقت سفر راهیان نورش را ترک نکرد، او در آخرین عید عمر خود به جای تبریک عید برای همه ی دوستانش نوشت: «دعا کنید شهید بشم» آقا جواد قبل از رفتنش به سوریه، قصه حضرت رقیه علیها السلام را برای فاطمه گفت و بعد در مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد، حالا در روزهای نبودنش فاطمه ‌ی کوچک بارها قصه را در ذهن خود مرور و با پدرش درد و دل می‌ کند. @shahid_modafe_haram_miladheidari
: همسر شهید در مورد خانواده دوستی او می ‌گوید: «برای راحتی خانواده در حد توانش کار می کرد و زمانی که از ماموریت می آمد حتی الامکان ما را به مسافرت یک روزه هم که شده بود می برد. مرتبه سومی که به سوریه رفته بود اسمش در قرعه کشی برای رفتن به کربلا انتخاب شده بود ولی گفته بود باید کربلا را با خانواده بروم و نرفته بود.همسر من توسل پنهانی به اهل بیت‌ علیهم السلام داشت و به این دلیل همیشه دوست داشتم دعا را جواد بخواند و من پشت سرش تکرار کنم زیرا دعا را با ترجمه می خواند و حین خواندن دعا اشک از چشمانش جاری بود؛ حتی در سفر زیارتی سوریه که با جواد بودم به من گفت که برای خواندن دعای حضرت زینب علیها السلام ابتدا ترجمه دعا را بخوان زیرا روضه حضرت زینب را می توانی به وضوح در ترجمه دعا متوجه شوی» @shahid_modafe_haram_miladheidari
: ابراهیم امان اللهی یکی از همرزمان شهید محمدی است که قریب به ۲۰ سال با وی آشنایی و رفاقت برادرانه داشته است به نقل خاطره ای از آن شهید بزرگوار می پردازد. به گزارش گروه پایداری خبرگزاری ایمنا ، دوست و همرزم شهید مدافع حرم جواد محمدی درباره وی خاطره ای بیان میکند که در ادامه میخوانیم: ابراهیم با خاطره ای از سفر اربعین ادامه داد: دفعه اول که اربعین کربلا باهم پیاده رفتیم، من اواسط راه پا درد شدیدی گرفتم، به جواد گفتم، شمابچه ها را بردار برو جلو و معطل من نشوید و سر ظهر عمود ۳۱۰ منتظر بمانید تا که من برسم. ظهر که رسیدم به عمود ۳۱۰، جواد و بچه ها را پیدا نکردم، دو ساعتی دنبالشون گشتم ولی باز پیداشون نکردم؛ باخودم گفتم بچه ها حتما زیاد معطل من شدند و چون قرارمون برا استراحت و خواب در عمود ۳۶۰ هست حتما رفتند آنجا؛ حرکت کردم که برسم به جواد و دوستان، ولی جواد همون اطراف عمود۳۱۰ ایستاده بود منتظر من. بچه ها به جواد اصرار می کنند که بیا برویم و حتما ابراهیم ما را پیدا نکرده و رفته جایی دیگر، ولی جواد در جواب بچه ها تکرار میکنه که تا ابراهیم را پیدا نکنم از اینجا تکون نمیخورم؛ هرکس میخواد حرکت کنه، اشکال نداره ولی من میمونم تا ابراهیم را پیدا کنم، جواد میگه ما باهم پیمان داریم که هوای همدیگه را داشته باشیم و من بدون اون نمیام تا پیداش کنم، این درس بزرگی بود برا همه رفقا که یادبگیرند پای رفیق تا همه جاباید ایستاد. @shahid_modafe_haram_miladheidari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹خدای ابراهیم علیه السلام🔹 ابراهیم علیه السّلام که برهان و دلیل خود را تمام کرده بود، بیزاری و انصراف از خدایان قوم را آشکار کرد و بحث را به معبود حقیقی که شایسته خضوع و خشوع و سزاوار پرستش است کشاند و گفت: «من آن خدایی را پرستش می کنم که آسمانها و زمین را خلق کرده و من از زمره مشرکان نیستم.» ستاره پرستان در این حادثه ناگهانی که ابراهیم برایشان بوجود آورده بود و آنان را به طرف خویش خوانده بود به مباحثه پرداختند، شاید بتوانند ابراهیم را به عقیده خود بازگردانند و او را با قوم موافق و همراه سازند، لذا ابراهیم در جواب آنان گفت: آیا با من درباره خدای یکتا احتجاج می کنید؟ حال آنکه خدا مرا به راه راست هدایت کرده و از شرک و گمراهی رهانیده است. ستاره پرستان ابراهیم را از غضب خدایان خویش ترساندند، و او را از بلایی که از ستارگان به وی می رسد بیم دادند و گفتند: اگر از عبادت ستارگان سرپیچی کردی و آنان را تواضع ننمودی، مورد خشم آنان قرار می گیری. ولی ابراهیم به هشدار ستاره پرستان گوش نداد و دعوت آنان را نپذیرفت. ابراهیم علیه السّلام تعجب کرد که قوم او را از چیزی می ترسانند که ضرری از آن ظاهر نمی گردد و همه مردم از آنها ایمن هستند و مالک ضرر و نفعی نیستند، ولی خود از شرک به خدا بیم و باک ندارند و از خدا نمی ترسند، در صورتی که حق آن بود که از خدای یکتا و کیفر او بترسند، زیرا گناه بزرگی را مرتکب شده اند و در جهلی عمیق فرو رفته اند و اگر به کفر خویش ادامه دهند به حق شایسته عذاب و جهنم هستند. منبع: کتاب قصه های قرآن ----------------🌱🪴🌱------------- ═✧❁🌸❁✧═ @shahid_modafe_haram_miladheidari ═✧❁🌸❁✧═
دوازده سحر از ماهِ اهل روزه گذشت خوش است وقت گدایی به بارگه آید به یازده گل زهرا قسم که یک عمر است نشسته ام که چه روزی دوازده آید.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا