eitaa logo
🕊از میلاد تا خدا🕊
355 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
974 ویدیو
8 فایل
وقتی عقل عاشق شود! عشق عاقل می‌شود. و‌شہـید‌می‌شوی ولادت:۹ رمضان ۱۴۱۲(ه.ق) شہادت:۹ رمضان ۱۴۴۴(ه.ق) محل‌‌شہادت:حومه دمشق حضور شما در این کانال اتفاقی نیست🕊🦋 |کانال رسمی زیر نظر خانواده‌ معظم شھید| خادم کانال: @Khadem_shohada_78
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا جواد جگر شیر داشت، زمانی که شهید مرتضی زارع به درجه شهادت رسید، او با شجاعت برای نجات پیکر مقدس شهید، به جلو رفت؛ تیر به پایش خورد و به شدت مجروح شد، بعد از گذشت یک ساعت سوار بر موتور با پای خونین به جلو رفت تا کمک کند، به او می ‌گفتند با پای مجروح چرا آمدی؟ گفت: این زخم چیزی نیست. پدرِ فاطمه‌ ی 5 ساله در همه حال سعی می ‌کرد به دوستانش روحیه بدهد، او خود از رفتنِ دوستانش داغدار می‌ شد و دلتنگ فاطمه بود اما هیچوقت مبارزه را فراموش نمی ‌کرد. @shahid_modafe_haram_miladheidari
شهید جواد محمدی که در تمامِ طول زندگی خود سعی می ‌کرد پشتیبان ولایت فقیه باشد و با بصیرت پای آرمان ‌های انقلابی بماند هیچوقت سفر راهیان نورش را ترک نکرد، او در آخرین عید عمر خود به جای تبریک عید برای همه ی دوستانش نوشت: «دعا کنید شهید بشم» آقا جواد قبل از رفتنش به سوریه، قصه حضرت رقیه علیها السلام را برای فاطمه گفت و بعد در مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد، حالا در روزهای نبودنش فاطمه ‌ی کوچک بارها قصه را در ذهن خود مرور و با پدرش درد و دل می‌ کند. @shahid_modafe_haram_miladheidari
: همسر شهید در مورد خانواده دوستی او می ‌گوید: «برای راحتی خانواده در حد توانش کار می کرد و زمانی که از ماموریت می آمد حتی الامکان ما را به مسافرت یک روزه هم که شده بود می برد. مرتبه سومی که به سوریه رفته بود اسمش در قرعه کشی برای رفتن به کربلا انتخاب شده بود ولی گفته بود باید کربلا را با خانواده بروم و نرفته بود.همسر من توسل پنهانی به اهل بیت‌ علیهم السلام داشت و به این دلیل همیشه دوست داشتم دعا را جواد بخواند و من پشت سرش تکرار کنم زیرا دعا را با ترجمه می خواند و حین خواندن دعا اشک از چشمانش جاری بود؛ حتی در سفر زیارتی سوریه که با جواد بودم به من گفت که برای خواندن دعای حضرت زینب علیها السلام ابتدا ترجمه دعا را بخوان زیرا روضه حضرت زینب را می توانی به وضوح در ترجمه دعا متوجه شوی» @shahid_modafe_haram_miladheidari
: ابراهیم امان اللهی یکی از همرزمان شهید محمدی است که قریب به ۲۰ سال با وی آشنایی و رفاقت برادرانه داشته است به نقل خاطره ای از آن شهید بزرگوار می پردازد. به گزارش گروه پایداری خبرگزاری ایمنا ، دوست و همرزم شهید مدافع حرم جواد محمدی درباره وی خاطره ای بیان میکند که در ادامه میخوانیم: ابراهیم با خاطره ای از سفر اربعین ادامه داد: دفعه اول که اربعین کربلا باهم پیاده رفتیم، من اواسط راه پا درد شدیدی گرفتم، به جواد گفتم، شمابچه ها را بردار برو جلو و معطل من نشوید و سر ظهر عمود ۳۱۰ منتظر بمانید تا که من برسم. ظهر که رسیدم به عمود ۳۱۰، جواد و بچه ها را پیدا نکردم، دو ساعتی دنبالشون گشتم ولی باز پیداشون نکردم؛ باخودم گفتم بچه ها حتما زیاد معطل من شدند و چون قرارمون برا استراحت و خواب در عمود ۳۶۰ هست حتما رفتند آنجا؛ حرکت کردم که برسم به جواد و دوستان، ولی جواد همون اطراف عمود۳۱۰ ایستاده بود منتظر من. بچه ها به جواد اصرار می کنند که بیا برویم و حتما ابراهیم ما را پیدا نکرده و رفته جایی دیگر، ولی جواد در جواب بچه ها تکرار میکنه که تا ابراهیم را پیدا نکنم از اینجا تکون نمیخورم؛ هرکس میخواد حرکت کنه، اشکال نداره ولی من میمونم تا ابراهیم را پیدا کنم، جواد میگه ما باهم پیمان داریم که هوای همدیگه را داشته باشیم و من بدون اون نمیام تا پیداش کنم، این درس بزرگی بود برا همه رفقا که یادبگیرند پای رفیق تا همه جاباید ایستاد. @shahid_modafe_haram_miladheidari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹خدای ابراهیم علیه السلام🔹 ابراهیم علیه السّلام که برهان و دلیل خود را تمام کرده بود، بیزاری و انصراف از خدایان قوم را آشکار کرد و بحث را به معبود حقیقی که شایسته خضوع و خشوع و سزاوار پرستش است کشاند و گفت: «من آن خدایی را پرستش می کنم که آسمانها و زمین را خلق کرده و من از زمره مشرکان نیستم.» ستاره پرستان در این حادثه ناگهانی که ابراهیم برایشان بوجود آورده بود و آنان را به طرف خویش خوانده بود به مباحثه پرداختند، شاید بتوانند ابراهیم را به عقیده خود بازگردانند و او را با قوم موافق و همراه سازند، لذا ابراهیم در جواب آنان گفت: آیا با من درباره خدای یکتا احتجاج می کنید؟ حال آنکه خدا مرا به راه راست هدایت کرده و از شرک و گمراهی رهانیده است. ستاره پرستان ابراهیم را از غضب خدایان خویش ترساندند، و او را از بلایی که از ستارگان به وی می رسد بیم دادند و گفتند: اگر از عبادت ستارگان سرپیچی کردی و آنان را تواضع ننمودی، مورد خشم آنان قرار می گیری. ولی ابراهیم به هشدار ستاره پرستان گوش نداد و دعوت آنان را نپذیرفت. ابراهیم علیه السّلام تعجب کرد که قوم او را از چیزی می ترسانند که ضرری از آن ظاهر نمی گردد و همه مردم از آنها ایمن هستند و مالک ضرر و نفعی نیستند، ولی خود از شرک به خدا بیم و باک ندارند و از خدا نمی ترسند، در صورتی که حق آن بود که از خدای یکتا و کیفر او بترسند، زیرا گناه بزرگی را مرتکب شده اند و در جهلی عمیق فرو رفته اند و اگر به کفر خویش ادامه دهند به حق شایسته عذاب و جهنم هستند. منبع: کتاب قصه های قرآن ----------------🌱🪴🌱------------- ═✧❁🌸❁✧═ @shahid_modafe_haram_miladheidari ═✧❁🌸❁✧═
دوازده سحر از ماهِ اهل روزه گذشت خوش است وقت گدایی به بارگه آید به یازده گل زهرا قسم که یک عمر است نشسته ام که چه روزی دوازده آید.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح دعای روز دوازهم ماه مبارک رمضان دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 برنامه‌ی دوازدهمین روز از ماه مبارک رمضان را با دعای منسوب به رسول خدا را در خدمت شما مرور می‌کنیم. در این دعای روز دوازدهم، چهار ویژگی ارزشمند را وجود مقدس پیامبر از خداوند تقاضا می‌کند: 🌼اللهمّ زَیّنّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ. پروردگارا! ما را امروز آراسته کن و بپوشان بر ما جامه‌ی عفت ورزیدن را و پوشانده بودن از گناه را. خطاهایی که کردیم دیگران متوجه نشوند کاستی های ما را. و توفیق عفاف و عفت ورزی را به ما مرحمت کن. 🌼 واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ. پرودگارا! به ما لباس قناعت و قانع زیستن را عنایت کن. و کفاف و به اندازه‌ی نیاز تحصیل کردن را از دنیا به ما عنایت کن. 🌼 واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ. پرودگارا در این روز، ما را به عدل و انصاف وادار کن. مسیر زندگی ما، مسیر رعایت عدالت بشود، با دیگران با عدل برخورد کنیم، با انصاف برخورد کنیم. انصاف یعنی آن چه برای خود می‌پسندید برای دیگران هم بپسندیم و تراز نگاه ما با دیگران، تراز الهی قرار بگیرد. 🌼چهارمین تقاضا: وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ. خدایا! ما را ایمن بدار و در امنیت قرار بده، از هر چه که ما از آن می‌ترسیم. چه از شیاطین جن و چه از شیاطین انس. گاهی اوقات ما یک دغدغه هایی داریم و یک اضطراب هایی داریم، وحشت می‌کنیم از اینکه شیطان ما را فریبد، یا شیطان صفتان ما را دور بزنند، یا بعضی‌ها بخواهند بر علیه ما اقدامی بکنند، می‌گوییم پرودگارا! ما را در امان خودت قرار بده، از هرچه ما از آن می‌ترسیم و خوف داریم بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین. بحق عصمتت و پاکی ات ای عصمت بیم داران و خائفین. در این چهارنکته‌ی که در این روز عزیز ما از محضر پرودگار مهربان در کلام رسول خدا تقاضا می‌کنیم، یکی بحث عفت هست که پیامبر اکرم می‌فرماید: 🌸 لباس عفت ورزی را خدا بر ما بپوشان. اساسا امیرالمؤمنین می‌فرماید: 🌸 عَلَى قَدْرِ اَلْعِفَّةِ تَكُونُ اَلْقَنَاعَةُ[1]. مردم به همان اندازه که عفت دارند قانع هستند. چون در فراز بعد هم پیامبر عرض می‌کند که قناعت را به ما بده، یک ارتباط تلازمی بین عفت و قناعت وجود دارد. آدم های قانع آدم های عفیفی هستند. آدم های حریص آدم های بی عفتی می‌شوند. کسی که حرص دنیا دارد دروغ هم می‌گوید، ظلم هم می‌کند، اجحاف هم می‌کند، زیاده خواهی را طلب می‌کند، لذا آن چه که می‌تواند ما را سالم نگهدارد، قانع بودن به آن چیزی هست که خدا به ما داده است. البته معنای قناعت این نیست که ما کار نکنیم، تلاش نکنیم. 🌸خدا به حضرت موسی فرمود: موسی! به بندگان من بگو، همان گونه که من عبادت آینده را جلو جلو از شما نخواستم، شما نیز رزق و روزی آینده را جلو جلو از من مطالبه نکنید. این می‌شود قناعت. یعنی ما امروزمان را خوب کار کنیم، فردا، چو فردا آید فکر فردا کنیم. لذا حرص با بی عفتی عجین است، قناعت با عفت عجین است. یکی از چیزهایی که پیامبر خواستند و من در یک داستان گذرا تکمیل کنم، کفاف است. از خدا بخواهیم به اندازه کفاف یعنی به اندازه اداره‌ی زندگی خدا به شما بدهد، با آبرو زندگی کنید، با عزت زندگی کنید و تأمین باشید، حالا در حساب شما پولی هم باشد یا نباشد. 🌸در حالات پیامبر اکرم دارد که عصر تابستانی بود، پیامبر با عده‌ی از اصحاب، از اطراف مدینه داشتند می‌آمدند به سمت مدینه، رسیدند به یک قبیله‌ی که بزرگ این قبیله از ثروتمندان عرب بود و هزاران رأس گوسفند و شتر داشت، پیامبر بسیار تشنه بودند. ظرفهای بزرگی از شیر دوشیده شده بود، پیامبر به آن دامدار ثروتمند عرب گفتند یک ظرف شیر به من بدهید. این دامدار حریص دنیا، به پیغمبر عرض کرد یا رسول الله! این شیرهای در این ظرفها، خوراک امشب قبیله‌ی ما هست و شیرهایی در پستان های شترها، خوراک فردای قبیله‌ی ماهست. یعنی شیر بی شیر. پیامبر اکرم دعایش کردند و فرمودند: اللهم زده مالا. خدایا! مالش را زیاد کن. 🌸کریمان با بدان هم بد نکردند🌸 حرکت کردند و آمدند، در نزدیکی های مدینه رسیدند به یک چادر سیاهی، یک جوان عربی بود، بزغاله‌ی داشت و یک چادری و یک زندگی بسیار ساده‌ی حد اقلی. پیامبر درب آن چادر ایستادند و به آن جوان عرب گفتند یک ظرف آب بیاور. از او شیر نخواستند و گفتند آب بیاور، این جوان سریع رفت پشت چادر و از پستان آن بز شیری دوشید و ظرف شیری آورد.