eitaa logo
🕊از میلاد تا خدا🕊
355 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
974 ویدیو
8 فایل
وقتی عقل عاشق شود! عشق عاقل می‌شود. و‌شہـید‌می‌شوی ولادت:۹ رمضان ۱۴۱۲(ه.ق) شہادت:۹ رمضان ۱۴۴۴(ه.ق) محل‌‌شہادت:حومه دمشق حضور شما در این کانال اتفاقی نیست🕊🦋 |کانال رسمی زیر نظر خانواده‌ معظم شھید| خادم کانال: @Khadem_shohada_78
مشاهده در ایتا
دانلود
حلال مشکلات حتی پس از شهادت! یکی از دوستان شهید به خاطره‌ای بعد از شهادت او و نظر کردن شهید به رفقایش اشاره کرده و آن را چنین روایت می‌کند: سر مزار حسین بودیم که یکی از رفقا پرسید: «برادرت کجاست؟ چند وقتی است ندیدیم‌اش.» داستان برادرم را برایش تعریف کردم. گفتم: «برادرم به خاطر شکایتی که از او شده زندان است.» جزئیات را روایت کردم: «برادرم ساکن کیش بود. آنجا به دختری علاقمند شد و از طریق خانواده‌اش پیگیری کرد. آن‌ها هم ابتدا به صورت مشروط می‌پذیرند. شرطشان این بود که برادرم خودش را به خانواده اثبات کند. برادر من هم هر کاری کرد تا اعتماد آن خانواده را جلب کند. از خریدن جهیزیه برای دختر مورد علاقه‌اش تا خرج‌های کذایی. برادرم که فکر می‌کرد با این کارها دل خانواده دختر را به دست آورده است، به آن‌ها اعلام کرد به همراه خانواده می‌خواهم بیایم خواستگاری.اما آن‌ها درخواستش را رد می‌کنند. حتی آن دختر می‌گوید: «من اصلا به تو علاقه‌ای ندارم.» برادرم وقتی می‌فهمد در این مدت فریب خانواده را خورده عصبانی شده و با خانواده درگیر می‌شود. در حین درگیری، لگدی هم به بخاری که آنجا بود می‌زند. بخاری روی زمین می‌افتد و آتش در خانه شعله‌ور می‌شود. همه به سلامت از خانه خارج شدند اما خانه کاملا سوخت. حالا آن خانواده از برادرم شکایت کرده‌اند. در دادگاه هم برادرم را به پرداخت ۸۵ میلیون تومان جریمه محکوم کرده‌اند. او هم که این پول را نداشت، مجبور می‌شود به زندان برود. این مدت بارها خواستیم رضایت خانواده را بگیریم. هر بار نمی‌شد. قبول نمی‌کردند رضایت بدهند. دیگر قطع امید کرده بودیم.» وقتی این ماجرا را تعریف می‌کردم، بغض گلویم را گرفته بود. هم شهادت رفیقم، هم ماجرای برادرم خیلی ناراحتم کرده بود. بیشتر از یک سال از زندان رفتن برادرم می‌گذشت و هیچ کاری هم از دست ما برنمی‌آمد. آن شب تا دم سحر با رفیق شهیدم درد و دل کردم. وقتی رفتم خانه اذان صبح بود. نمازم را که خواندم از شدت خستگی بیهوش شدم. صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم. با خوشحالی گفت: «داداشت آزاد شده. آن خانواده اول صبح رفتند و رضایت داده‌اند.» صدای مادرم هنوز در گوشم می‌پیچد. خوشحالیش وصف شدنی نبود. من در آن حالت یقین داشتم که دل سنگ آن خانواده را حسین نرم کرده بود. با خودم گفتم رفیقمان هنوز هم مثل قدیم دنبال حل کردن مشکلات ماست... @shahid_modafe_haram_miladheidari
اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید.... @shahid_modafe_haram_miladheidari
10.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"دعای پاسدار شهید حسین ولایتی فر در پیاده روی اربعین روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریست‌ها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه می‌خوابند روی زمین، حسین جانبازی را می‌بیند که نمی‌تواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، حسین هم به سمت آن جانباز می‌دود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر به سینه‌اش خورده و به شهادت می‌رسد. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔹 شهدا دلها را تصرف می‌کنند ..... 🔹 با ذکر صلوات نثار ارواح شهدا ‌✨ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @shahid_modafe_haram_miladheidari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از طرف برادر شهیدتان حسین ولایتی فر🥀 @shahid_modafe_haram_miladheidari
کرامت شهید حسین ولایتی فر https://eitaa.com/shahid54/497 عنایت شهید آوینی و شهید حسین ولایتی فر https://eitaa.com/shahid54/477 عنایت شهید حسین ولایتی فر به زائر کربلا https://eitaa.com/shahid54/478 عنایت شهید حسین ولایتی فر به فرد در کما https://eitaa.com/shahid54/479 @shahid_modafe_haram_miladheidari
💌 تو تبریز «دوره عمومی پاسداری» باهم در مورد تست های پزشکی🩺 سپاه صحبت می کردیم. من از تستای پزشکی🩻که ازم گرفته شده بود و سخت گیری های اون دکتر به حسین گفتم. اونم شروع کرد به گفتن: وقتی من رفتم برای چک پزشکی یه دکتر بود که خیلی سخت می گرفت، یعنی تقریبا هر کی قبل از من رفت داخل رو رد کرده کرده بود😱 تا اینکه نوبت من شد😰 [می خندید و اینو می گفت]😁 منم رفتم داخل تا نشستم همون دکتره که میگفتن خیلی سخت گیره گفت: اوه اوه واستا ببینم، تو چقدر قیافت شبیه شهداست! و به دنبال این حرفش گفت: بیا دفترچت رو بگیر و برو. دفترچم رو بدون چک پزشکی امضا کرد و اومدم😌 دکتر تو فاصله یه باز و بسته کردن در و نشستن رو صندلی با دیدن چهره ای که لبخند همیشه نشسته بود یه گوشه اش، همه چیز رو تا آخر حکایت فهمیده بود..😊💛 الان دارم تو ذهنم تصور می کنم حسین رو با همون خنده اش💔 راستش دوست دارم از اینجا به بعد رو با خط درشت بنویسم وتو هم با صدای بلند بخونی؛ من سرم درد می کنه برای دوباره دیدن اون خنده ها. آخ! وقتی که می خندید چقدر شبیه شهدا می شد🥲❤️ 🎙راوی: سیدجواد ژیان اخوان @shahid_modafe_haram_miladheidari
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند شهید حسین ولایتی فر از شهدای حادثه تروریستی اهواز ‎‎‎‎‎‎‎ ‎ ‎‎‎‎•••┈✾࿐༅༅࿐✾┈••• @shahid_modafe_haram_miladheidari ‎‎‎‎‎‎‎ ‎ ‎‎‎‎•••┈✾࿐༅༅࿐✾┈•••
سال محرم که میشد جمع میشدیم تو پارکینگ خونه ی حسین و تکیه میزدیم ولی یکسال مشکلاتی پیش آمد که منصرف شدیم ، اما حسین مخالف بود به هر دری زد کسی همراهیش نکرد آخر آمد دم در خونه ی ما و پارچه مشکی ها رو گرفت ، رفت تا تنهایی تکیه رو برپا کنه صبح خوشحال آمد در خونه ی ما و گفت دیشب پرچم ها رو که زدم تو تکیه خوابم برد ‏یک خواب دیدم ‏امام حسین اومد تو پارکینگ خونمون فرمود : ‏احسنت چه تکیه قشنگی زدی ‏دستی هم به سیاهی ها کشید ‏بهم خسته نباشید گفت.... @shahid_modafe_haram_miladheidari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا