هدایت شده از شهیدالقدس علی آقابابایی
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️▪️
▪️
•اولین سالگرد شهادت شهید طریق القدس علی آقابابایی
.
سخنران: حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی خضری امام جمعه موقت محترم شهر قزوین
.
مداح : استاد حاج رحمان نوازنی
.
زمان : سه شنبه ۱۴۰۴/۱/۱۲
از ساعت۹:۳۰ الی نماز ظهر و عصر، به صرف نهار
.
مکان :تاکستان ، منطقه افشاریه ، روستای شنستق سفلی ، مسجد المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
کانال شهید القدس علی آقابابایی 👇
•🔘| https://eitaa.com/joinchat/254542606Ce97d59aac8#
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌸 محبوب من، به آرزویش رسید 5⃣ قسمت پنجم «با شهادت حاج قاسم دلهرهها دوباره شروع شد» 👈🏻 در دور دوم م
🌸 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در بیان همسر مکرمهشان
6⃣ قسمت ششم
«آن شب داشت وصیت میکرد، اما نمیخواستم چنین چیزی را باور کنم»
📷 #انتشار_برای_اولین_بار
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌸 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در بیان همسر مکرمهشان 6⃣ قسمت ششم «آن شب داشت وصی
🌸 محبوب من، به آرزویش رسید
6⃣ قسمت ششم
«داشت وصیت میکرد، اما آن شب نمیخواستم چنین چیزی را باور کنم»
❤️ علی آقا دل خیلی مهربانی داشت و این مهربانی فقط شامل بچهها و خانواده نمی شد؛ قلبش دائم نگران مردم دنیا بود. هر جایی که ظلمی روا میشد، ذهن او را درگیر خودش میکرد. این درگیری در تمام جزئیات زندگیاش تسری پیدا کرده بود. به خصوص از وقتی که جنگ غزه آغاز شد، هر روز این نگرانی را در وجودش میدیدم.
🌧 یک بار باران قشنگی در سوریه آمد. به حاج آقا گفتم: «به به! عجب هوایی شده حاج آقا!» اما انگار غم عالم نشسته باشد بر سینهاش. گفت: «الان چادرهای مردم غزه رو آب میگیره و زندگیشون رو به هم میریزه.» یک آن، دلم از خودم گرفت. من فقط حال خودم را در نظر داشتم و او چه نگاه عمیقی داشت.
🏠 بار آخری که با او در لبنان بودم، چهار ماه طول کشید. بیشتر اوقات در خانه تنها بودم، به خصوص این اواخر که مشغلهاش ده برابر شده بود.
نزدیک عید که شد، حاج آقا به من گفت: «اینجا نمون، برو ایران.»
گفتم: «من دوست دارم ماه رمضان رو پیش شما باشم.»
گفت: «من که همهاش در رفتوآمد هستم و دائم بیروت نیستم. همه دوستها و آشناها هم دارن برمیگردن ایران؛ تو اینجا خیلی تنها میمونی. اون وقت من باید همهاش نگران تو باشم.»
گفتم: «طوری نیست، من عادت دارم به تنهایی.» از ایشان اصرار و از من انکار.
💔 به او حق میدادم که نگران باشد، ولی نمیتوانستم تنهایش بگذارم، به خصوص این اواخر که اسرائیل به طور رسمی تهدید کرده بود قصد ترور حاج آقا را دارد. او هم نگران من بود. هر بار توی ماشینش مینشستم، میگفت: «من دوست ندارم اگه منو زدن، تو پیشم باشی. تو باید بمونی؛ بچهها بهت نیاز دارن.» ولی من با همه وجود میخواستم پایان زندگی دنیاییام کنار او باشد. اصلاً ادامه زندگی را بدون وجودش متصور نبودم.
✈️ با همه اصرارهایم برای ماندن، کوتاه آمدم و راهی اصفهان شدم.
گفتم: «باشه، میرم ایران و ماه رمضان اونجا میمونم. اما حداقل شما که شش ماهه بچهها رو ندیدی، عید هم که هست، چند روزی بیا ایران.» قولی نداد، ولی آمد.
🕯️ هر بار که میآمد، ماندنش بیشتر از دو سه روز طول نمیکشید، اما بار آخر به طور عجیبی پنج روز اصفهان ماند و در همه عیددیدنیها و افطاریها که هیچ وقت برایشان وقت نداشت، شرکت کرد. خانواده پدری ایشان خیلی پرجمعیت هستند. به من گفت: «دوست دارم همه را یکجا ببینم.» یک شب بعد از افطار قرار گذاشتیم تا همگی در خانه پدرش جمع شویم. علیآقا آنجا یک ساعتی صحبت کرد. الان که فکر میکنم، میفهمم داشت وصیت میکرد، اما آن شب نمیخواستم چنین چیزی را باور کنم. جمع را نصیحت کرد و گفت: «با هم خوب باشین، دلسوز باشین، تندتند به هم سر بزنین، هوای همدیگه رو داشته باشین.»
🌙 شب آخر هم در خانه خودمان با بچهها تا دیروقت نشستند و حرف زدند. باز هم شروع کرد به وصیت کردن؛ از فروش خانه بگیر تا سفارشهای دیگر. طاقتم طاق شد. گفتم: «علیآقا! این حرفها چیه میزنی؟» نگاهی عمیق به صورتم انداخت و چیزی نگفت. فقط لبخند زد.
⏪ ادامه دارد ...
✍🏻 برگرفته از #ماهنامه_فکه
🎙 راوی: همسر شهید
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📢 ناگفتههایی از زندگی سرلشکر شهید محمدرضا زاهدی 3⃣ قسمت سوم ✊🏻 راز پیروزی حزب الله در سال ۲۰۰۰ 🎞
10.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 ناگفتههایی از زندگی سرلشکر شهید محمدرضا زاهدی
4⃣ قسمت چهارم
🔰 نترس بودن شهید زاهدی در دوران دفاع مقدس
🎞 بخشی از صحبت های فرزند شهید زاهدی در برنامه سحرگاهی «همسایه با ماه» که در بیست و چهارمین سحر ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۴ از شبکه اصفهان پخش شد.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
هدایت شده از شهید سید عباس صالحی
36.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تیزر_سالگرد
۳ روز مانده تا سالگرد...
#اطلاع_رسانی
#انتشار_حداکثری
"بسمه تعالی"
((وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ))
مراسم اولین سالگرد شهید القدس
مدافع حرم "سید عباس صالحی روزبهانی"
زمان: ۱۴ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۰
مکان: بروجرد، مسجد امام خمینی(ره)
#سالگرد_شهید
#مجنون_الزهرا
#سید_عباس_صالحی_روزبهانی
[ @majnoonozahra110 ]🕊
هدایت شده از شهید سید مهدی جلادتی
#اطلاعیه
به اطلاع کلیه دوستان و همراهان عزیز می رساند یادواره رسمی اولین سالروز شهادت شهید القدس سید مهدی جلادتی در تاریخ ۲۲ فروردین ماه از ساعت ۱۶ در مسجد میثم برگزار خواهد شد.
اطلاعات و جزئیات مراسم متعاقبا اعلام می شود.
🆔 @shahid_seyedmahdi_jaladati
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹️امروز؛ صفحه دویست و نود قرآن کریم
سوره مبارکه اسراء
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
زمان:
حجم:
2.67M
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹️صفحه دویست و نود قرآن کریم، سوره مبارکه اسراء
با صدای محمد حسین سعیدیان بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید.
منبع: نرمافزار طنین وحی
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌸 محبوب من، به آرزویش رسید 6⃣ قسمت ششم «داشت وصیت میکرد، اما آن شب نمیخواستم چنین چیزی را باور کنم
5.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در بیان همسر مکرمهشان
7⃣ قسمت هفتم (قسمت آخر)
«بالاخره لحظهای که از آن فرار میکردم رسید»
📹 اولین لحظه انتشار خبر شهادت سردار شهید محمدرضا زاهدی از شبکه خبر، به مناسبت اولین سالگرد شهادت شمسی ایشان
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌸 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در بیان همسر مکرمهشان 7⃣ قسمت هفتم (قسمت آخر) «بال
🌸 محبوب من، به آرزویش رسید
7⃣ قسمت هفتم (قسمت آخر)
«بالاخره لحظهای که از آن فرار میکردم رسید»
🌷 جنس رفتارش عوض شده بود و ما این را به وضوح درک میکردیم. فردای آن روز، بعد از نماز ظهر، راهی تهران شد. تهران یکی دو روزی کار داشت. قرار شد قبل از رفتن به سوریه با من تماس بگیرد.
📞 دو شب بعد که تماس گرفت، شب قدر بود. ما اجازه نداشتیم پای تلفن حرفی از سوریه بزنیم، ولی وقتی گفت: «یکی دو روزی شاید زنگ نزنم»، فهمیدم دارد میرود.
گفت: «امشب منو خیلی دعا کن.»
گفتم: «شما که دعای اول منی همیشه، ولی شما باید من و بچهها رو دعا کنی.» بعداً فهمیدم آن شب، قبل از رفتن، به مشهد مشرف شده بود.
🕌 فردایش که میشد، روز ۱۳ فروردین، شهادت امام علی (ع) هم بود. من برای افطار خانه مادرم بودم. هنوز اذان نگفته بودند. مشغول چیدن سفره افطار بودیم که برادرم وارد شد و گفت: «ظاهراً یه ساختمون رو توی دمشق زدن.»
گفتم: «کجا رو؟»
گفت: «ساختمون بغل سفارتو.»
پریدم جلوی تلویزیون و زدم کانال خبر. زیرنویس میشد که سفارت ایران در سوریه را زدهاند.
❄️ تا تصویر ساختمان را نشان داد، تمام تنم یخ کرد. گفتم: «این جا ساختمون پشت سفارته. من گاهی با علی آقا که میرفتم، اون جا جلسه داشت.»
مادر و برادرم هی دلداریام میدادند که چه ربطی دارد. علی آقا که دیشب ایران بوده.
گفتم: «اگه یک درصد رفته باشه سوریه، حتماً تو این ساختمون بوده.»
😢 لبهایم شده بود دو چوب خشک. بدنم به وضوح میلرزید. چشمهایم اما اجازه پلک زدن نداشت. خیره مانده بودم به صفحه تلویزیون و خبری تکراری را مرور میکردم، شاید از میان کلمات زیرنویسشده، مفهوم جدیدی را دریابم. مادرم مدام مرا صدا میزد و التماس میکرد که افطار کنم و لقمهای در دهانم بگذارم، اما اضطراب راه نفس کشیدنم را بسته بود، چه برسد به خوردن.
🖤 بالاخره لحظهای که از آن فرار میکردم رسید. اسامی شهدا روی صفحه تلویزیون نقش بست و نام دلدار من هم بین آن اسامی بود. حالا اضطراب جایش را به موجی از ناامیدی و غم داده بود. اشک مثل سیلاب از چشمانم روان بود، اما لبخند از لبم نمیافتاد. محبوب من به آرزویش رسیده بود. هرچند که مرا در این دنیا تنها گذاشته بود.
🕊️ این اواخر چقدر نگران وضعیت جسمیاش بود. میترسید خانهنشین شود.
میگفت: «میترسم آخر هم در بستر بمیرم و همه این ۴۵ سال زحمتم هدر شود.»
حقش شهادت بود، و خدا چه زیبا مزد سالها جهاد و تلاشش را به او داد.
🏡 با همان تن لرزان از جا بلند شدم. وسایلم را جمع کردم. باید خودم را به خانه میرساندم. باید خانه را برای آمدنش مهیا میکردم. مسافر من این بار میآمد که بماند.
✍🏻 برگرفته از #ماهنامه_فکه
🎙 راوی: همسر شهید
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
با نهایت تألم و تأسف، درگذشت والدهی مکرمهی سرلشکر پاسدار شهید محمد هادی حاجی رحیمی را که با اولین سالگرد شهادت آن شهید عزیز همزمان شد، به محضر خانوادهی محترم آن شهید عزیز و تمامی وابستگان تسلیت عرض مینمایم.
این مصیبت که فقدان مادری مؤمنه و صبور است را، به ویژه به خاندان معزز شهدا، صمیمانه تسلیت میگوییم و از درگاه ایزد منان برای روح آن مرحومه، غفران و رحمت واسعهی الهی و برای بازماندگان، صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم.
یقیناً تربیت فرزندانی مجاهد و فداکار در راه آرمانهای الهی، نشان از مقام والای این مادر بزرگوار دارد و یاد و خاطرهی او همواره در دلهای حقطلبان زنده خواهد ماند.
رحمت و رضوان الهی شامل حال روح بلند آن مادر بزرگوار باد.
🌹 از طرف خانوادهی شهید محمدرضا زاهدی
🔹 در ضمن مراسم تشییع آن مرحومه پنجشنبه ۱۴ فروردین ماه ۱۴۰۴ از مقابل منزل تا مسجد توتونچی انجام و پس از آن خاکسپاری در قطعه ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها) انجام می گردد.
📿 شادی روحشان الفاتحه مع الصلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی