41.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | #مستند ریشه در طوفان
🎞 زندگی سرلشکر پاسدار شهید محمد هادی حاجی رحیمی
4⃣ قسمت چهارم
«داعش و نیروهای حاجی، یگان امام علی (علیه السلام)»
💐 شهیدان:
🌷 حاج اسماعیل حیدری
🌷 محمد حسین محمد خانی
🌷 جواد الله کرم
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🔰 رملها شهادت میدهند 3⃣ قسمت سوم «زودتر از بقیه محورها، شهید زاهدی موفق شد مسئولیت محولهاش را ب
🔰 رملها شهادت میدهند | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار احمدی
4⃣ قسمت چهارم (قسمت آخر)
«آقای زاهدی پیوسته در خط در حال رفت و آمد و سرکشی بود و این کاری بسیار خطرناک محسوب میشد»
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🔰 رملها شهادت میدهند | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار احمدی 4⃣ قسمت چهارم (قسمت آخر) «آقای زاهد
🔰 رملها شهادت میدهند
4⃣ قسمت چهارم (قسمت آخر)
«آقای زاهدی پیوسته در خط در حال رفت و آمد و سرکشی بود و این کاری بسیار خطرناک محسوب میشد»
🔸 کمی که راه رفتیم، عضله پای بیسیمچی گرفت و توان پیمودن ادامه مسیر را نداشت. به ایشان گفتم برگرد عقب. اما خودم هیچ حجت شرعی برای برگشتن به عقب نداشتم. به همین علت برای شناسایی تنگه چزابه به مسیرم ادامه دادم. محل استقرار را می شناختم.
📞 در بین مسیر، یکی از بیسیمچیهایی که نمیدانم به چه علت از فرماندهاش جدا شده بود را دیدم. خوشحال شدم. بیسیم را از او گرفتم و فرکانس بیسیم علی زاهدی را آوردم. صدای ایشان پشت بیسیم که با نگرانی داد می زد:
«شفق! شفق چی شده؟ کجایی؟ چه خبره؟ چی شد؟ کجایی؟ صبح تا حالا صدات در نمیاد؟ چی شده؟ زندهای؟ نیستی؟»
🤚🏻 گفتم: «زنده ام؛ بیسیمم تیر خورده و الان تونستم وصل بشم.»
گفت: «حالا کجایی؟»
موقعیت خودم را گفتم. به تشخیص خودم فاصله زیادی با تنگه چزابه نداشتم.
گفتم: «نزدیکم به چزابه.»
🕰 ساعت دو سه ظهر بود. پرسید «چقدر دیگه می رسی؟»
گفتم: «احتمالاً نیم ساعت یک ساعت دیگه برسم.»
گفت: «تو برو ما میآییم.»
⤴️ رسیده بودیم بیست کیلومتر عقبه دشمن، در حالی که دشمن نیرو نداشت. آن جا، جای نهایی ما بود که باید پدافند میکردیم. دو گردان باید آن جا مستقر می شدند؛ به خاطر این که تنگه چزابه مهمترین خط راهبردی ما بود. اگر تنگه سقوط میکرد، کل منطقه را از دست میدادیم.
🔥 آتش به قدری سنگین بود که هر روز رزمندههایی که در خط بودند جای خودشان را با نیروهای تازه نفس تعویض میکردند. آقای زاهدی پیوسته در خط در حال رفت و آمد و سرکشی بود و این کاری بسیار خطرناک محسوب میشد.
🔹 شب بلدوزر از عقب می آمد و خاکریز را بالا می آورد، ساعت ۱۱ صبح کسی نمیتوانست پشت خاکریز بنشیند. شلیک مستقیم تانک دشمن به سمت خاکریز ما باعث میشد به علت رملی بودن خاک، با هر شلیک، ارتفاع خاکریز به تدریج کاهش پیدا کند.
✊🏻 این خط حساس فرماندهای داشت به اسم علی زاهدی. این رشد و نمو در یک فرمانده جوان به مرور از او فرماندهای محبوب، مقتدر، و با صلابت ساخت که در طول هشت سال جنگ شایستگیهای فراوانی از او در ذهن رزمندگان به یادگار مانده است.
✍🏻 برگرفته از #ماهنامه_فکه
🎙 راوی: سردار زینالعابدین احمدی
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📸 #یاد
🔹 سال ۱۳۹۶ در چنین روزی (۲۶ فروردین)، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد زاهدی؛ پدربزرگ عزیز و مهربانمان و پدر شهید محمدرضا زاهدی که از علمای ربانی، عامل، زاهد، مجاهد، انقلابی، زحمتکش و سرشناس محله رهنان اصفهان بود چشم از جهان بست ...
🔸 امام خامنه ای حفظه الله ایشان را به اسم میشناختند و معمولا از پدرم جویای احوالاتشان بودند و به ایشان اجازه وجوهات شرعیه نیز داده بودند.
🔹 در رعایت تقوا و ورع ایشان همین نکته بس که علیرغم اینکه عیالوار بودند و ۱۰ فرزند داشتند و شرعا اجازه استفاده از وجوهات شرعی و شهریه طلبگی داشتند اما احتیاط می کردند و در طول عمر خویش هیچگاه از وجوهات و شهریه طلبگی استفاده نکردند و معیشت خانواده خویش را از درآمد مختصر آهنگری که در نزدیک میدان امام خمینی اصفهان داشتند تأمین می کردند.
🔸 اهالی منطقه او را به مهربانی و زحمت کشی میشناختند و بسیار برای ایشان احترام فوق العاده ای قائل بودند.
🔹 ایشان یک آهنگر بود و دستانش پر از پینه و زبر بود. بطوریکه شهید زاهدی تعریف می کردند وقتی در کودکی پدرم ما را به حمام می بردند از زبری دستان ایشان اشکمان در می آمد.
🔸 ایشان بسیار رقیق القلب بودند و هرگاه ذکر اهل البیت علیهم السلام میشد منقلب میشدند. یادم میاد وقتی شروع به خواندن شعر محتشم میکرد بغضش میترکید و اشکش جاری میشد ...
صدایش هنوز در گوشم است:
...بودند دیو و دد سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا...
📿 شادی ارواحشان صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📸 #ببینید | تصاویری از شهید زاهدی در کنار پدر بزرگوارشان مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد زاهدی
#انتشار_برای_اولین_بار
📿 شادی ارواح همه مومنین و مومنات صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی