✍ خلاصه كوتاهی از زندگينامه شهيد علمدار
@shahidalamdar_ir
🌷 سید مجتبی علمدار در سحرگاه ۱۱ دی ماه ۱۳۴۵ در خانواده ای مذهبی و عاشق اهل بیت در شهرستان ساری دیده به جهان گشود.
دوران تحصیلش را در ساری طی نمود و برای اولین بار در حالی که تنها ۱۷ سال داشت به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال ۱۳۶۲ به کردستان رفت.
🌷 سید برای اولین بار در عملیات کربلای یک شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم بن عقیل در لشکر ۲۵ کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
او در عملیات کربلای۴ و ۵ حضور داشت، در کربلای ۸ مجروح شد و مدتی بعد به جبهه بازگشت و در عملیات کربلای ۱۰ در جبهه شمالی محور سلیمانیه - ماووت شرکت نمود.
🌷 سید مجتبی علمدار در سال ۱۳۶۶ مسئولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل - از گردانهای خط شکن لشکر ۲۵ کربلا را برعهده گرفت و در عملیات والفجر ۱۰ نقش آفرینی موثری داشت.
شهید علمدار در سه راهی خرمال، سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را از خود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بشدت مجروح شد.
او که مردانه در مقابل دشمن می جنگید. چندین بار دیگر هم مجروح شد.
سید مجتبی بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا در ساری مشغول خدمت شد و در دی ماه سال ۱۳۷۰ ازدواج کرد که ثمره آن دختری به نام زهرا بود.
🌷 سید علاوه بر مسئولیت در واحد تربیت بدنی لشکر بعنوان عضو اصلی هیأت رهروان حضرت امام (ره) هم ایفای وظیفه می کرد. او مداح اهل بیت بود، همیشه مراسم را با نام حضرت مهدی (عج) شروع می کرد و در حالیکه به امام حسین (ع) ارادت خاصی داشت. مظلومیت آن خاندان را صدا می زد.
بیت الزهرا مسجد جامع، امام زاده یحیی، مصلی امام خمینی، هیأت عاشقان کربلا و منازل شهدا همیشه با نفس گرم حاج سید مجتبی معطر می شد و بچه ها نیز با صوت داوودیش مداحی را می آموختند.
او که بعد از جنگ، با یاد و خاطره همرزمان شهیدش زندگی می کرد از دوری آنان سخت آزرده خاطر بود و در همه مداحی ها آرزوی وصال آن راه یافتگان شهید را داشت.
حاج سید مجتبی علمدار در اوایل دی ماه سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و پس از چند روز هنگام اذان مغرب روز یازدهم دی ماه نماز عشق را با اذان ملکوتیان قامت بست و به یاران شهیدش پیوست.
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
🆔 eitaa.com/shahidalamdar_ir
#اطلاع_رسانے
💠💠💠💠
صفحه های رسمی شهید حاج سید مجتبی علمدار
👇👇👇👇
🌹 رسـانه شمایید: 🌹
🆔 t.me/shahidalamdar_ir
🆔 eitaa.com/shahidalamdar_ir
🆔insta: shahidalamdar_ir
💻 shahidalamdar.ir
#خاطرهـ شمارهـ یک:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇👇
✍ نیمه های شب بیست و یکم ماه رمضان بود. حال همسرم هر لحظه بدتر می شد، خیلی نگران بودم. با کمک همسایه ها قابله خبر کردیم، کمی سحری خوردم. در حیاط خانه با ناراحتی قدم می زدم. یک دفعه صدایی بلند شد؛ کلامی که آرامش را برای من به همراه داشت. صدایی آشنا و همیشگی الله اکبر الله اکبر
🌷 صدای الله اکبر اذان با صدایی دیگر درآمیخت! همزمان با اذان صبح، صدای گریه نوزاد بلند شد. لبخند شادی بر لبانم نقش بست. یکی از خانم ها بیرون آمد و گفت: «مژده، پسر است!» عجب تقارن زیبایی، اذان صبح و تولد فرزند.
🌷 عجیب اینکه فرزندم در همان حسینیه به دنیا آمده بود. در بهترین ساعات و بهترین ماه و در بهترین مکان.
این پسر فرزند اذان قدم به این دنیا نهاد؛ در حسینیه ای که جز ذکر خدا در آن گفته نمی شد.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
#علمدار_عشق
🔺🔺🔺🔺🔺
✍ سردار حاج قاسم سلیمانی:
سینهی سپاه برای دفاع از مردم، سپر است.
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ یک: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇👇 ✍ نیمه های شب بیست و یکم ماه رمضان بود. حال همسرم هر ل
#خاطرهـ شمارهـ دو:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ یکی از روزهای پاییز بود. غروب آن روز هر چه منتظر شدیم نیامد. از هر كه سراغ سید مجتبی را می گرفتیم خبر نداشت.
بالاخره فهمیدیم كه او به همراه چند نفر از بچه های همسایه و خواهر زاده ام، بعد از مدرسه به عنوان بسیجی به آموزشی جبهه اعزام شدند.
بعد از پرس وجو فهمیدیم به پادگان منجیل رفته اند.
چند نفر از همسایه ها وقتی فهمیدند ناراحت شدند. به پادگان رفتند و فرزندانشان را برگرداندند! مي گفتند «نمی خواهیم بچه هایمان آسیب ببینند!» شاید حق هم داشتند. بچه های آن ها مثل سید مجتبی شانزده هفده سال بیشتر نداشتند. اما ما سید را در اختیار انقلاب گذاشته بودیم، اجازه دادیم سید در راه امام و اسلام قدم بردارد. بعدها همان همسایه ها از حرف ها و برخوردشان شرمنده شدند.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار "بهشت علمدار"
#خاطرهـ شمارهـ دو: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ یکی از روزهای پاییز بود. غروب آن روز هر چه منتظر شدیم
#خاطرهـ شمارهـ سهـ :
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ جاده ای در مسیر مریوان داشتیم که به محور جانوران معروف بود! البته نام این مسیر بعدها تغییر کرد. هر روز ساعت نه صبح نیروهای ارتش تأمین را انجام می دادند و ساعت پنج عصر تأمین جاده جمع می شد و تا صبح فردا هیچکس جرئت تردد در جاده نداشت.
به قرار دادن نگهبان در طی مسیر تأمین جاده می گفتند.
چند نفر از بچه ها با یک خودرو از مریوان به سمت پایگاه در حرکت بودند.
نزدیکی پایگاه خودروی آن ها پنچر می شود. همزمان با فرا رسیدن ساعت پنج، تأمین جاده جمع شد. ما هم از آن ها خبری نداشتیم. روز بعد وقتی سراغ جاده رفتیم. با یک خودروی سوخته مواجه شدیم! عصر روز قبل، وقتی ساعت پنج فرا رسید و تأمین جاده جمع شد، با شلیک یک گلوله آر پی جی خودرو منهدم شده بود.
دو پیکر سوخته در داخل ماشین مانده بود که آن ها را به قرارگاه منتقل کردیم. آری، وضعیت امنیت کردستان به این صورت بود، در چنین شرایط امنیتی.
سید مجتبی یکی از بهترین نیروهای پایگاه ما بود. روحیه مدیریتی سید از همان روزها به خوبی مشخص بود. وقتی به اطراف پایگاه می رفتیم منطقه را به خوبی برای ما تشریح می کرد. نقاطی که ممکن بود دشمن از آن طریق نفوذ کند مشخص می کرد و ...
حضور ما در کردستان تا اوایل سال ۱۳۶۳ به طول انجامید. در آن مقطع بود که به جنوب اعزام شدیم و به لشکر ۲۵ کربلا رفتیم. سید مجتبی مدتی در گردان یا رسول و سپس به گردان امام حسین و بعد به گردان مسلم رفت و تا پایان جنگ در همین گردان ماند.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir