🌷برگی از خاطرات شهدا🌷
🍂من اجازه نمیدادم شهید خیزاب زمانی که محاسن خود را اصلاح میکنند آن
را دور بریزند و نگه میداشتم تا در آب
روانی بریزم، چند باری قبل از شهادتشان
فرصت نشده بود که برویم و محاسنشان
را دور بریزیم.
🍂محمدمهدی این مسئله رامیدانست یک روز که با گریه از من اصرار کرد آن ها به پسرمان دادم که
ببیند و به محض دیدنشان گریهاش شدت
گرفت و ساعت ها روی آنها خوابید تازه
آن لحظه من روضه حضرت رقیه(س) را
درک کردم که لحظهای که ایشان طلب
پدر کرد سر پدر را برایش بردند.💔🥀
راوی :همسر شهید.
▪️🌷▪️🌷▪️🌷
🌱هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهید است و ما تا به ابد شرمنده این جان فدایان وطن و خانواده معزز آنهاییم .
🌘🍁شبتون شهدایی 🍁🌘
🌷🥀🌷🥀🌷🥀
#زیارتنامه_شهدا
🥀بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🥀
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهْ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهْ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلّیّ الوَلِی النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـی عَبدِ اللہِ،
بِاَبـی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌷
❣️شهادت عشق است و زیبا...
اللهم ارزقنا الشهاده فی سبیلک تحت رایه نبیک و علی ایدی اشدالناس قساوه
آمین یا ربالعالمین🤲
🕊⃟🇮🇷
✍ همیشه به خاطر جسم و جان ضعیفش حواسم بهش بود
جیبش را پر از پسته و مغزیجات میکردم سر سفره گوشت هارا سوا میکردم و میریختم توی بشقابش
او ساعت دو و ربع میآمد
شوهرم ساعت دو و نیم
با اینکه برایش سفره میانداختم و غذا میکشیدم
دست نمی برد تا آقای عباسی برسد
آدم بخوری نبود با زهرا غذایشان را در یک بشقاب میریختند
زیر چشمی میپاییدمش زود کنار میکشید زیاد که اصرار میکردم چند قاشق بیشتر بخورد می گفت: آدم باید بتونه نَفسِش رو نگه داره!
راوی مادرخانم#شهیدمحسنحججی...
اللهم عجل لولیک الفرج
🕊⃟🇮🇷
ادعا نکن...!!!
فقط باید مادر باشی
تا بفهمی این عکس را...!!!
پسر به فکر شهادت بود و
مادر به فکر او ...
#شهدا
#مادران_شهدا
🕊⃟