ما برای این که #جمهوری_اسلامی مان، جمهوری اسلامی بماند ، باید #اجتهاد_انقلابی داشته باشیم. یعنی اجتهادی که #محافظهکارانه نباشد. اجتهادی که با همه مسائل و با همه نهادها ، با #روحیه_انقلابی برخورد کند.
#شهید_بهشتی🥀
مادر گفت: نرو، بمان
دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد
گفت:هرچه تو بگویی.
فقط یک سؤال...میخواهی پسرت عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا؟
مادر چیزی نگفت و با اشک بدرقه اش کرد...
رفت و شهید شد...
#مادران_شهدا
#شهیدانه 🕊
سلام بر شهید ابراهیم هادی
که می گفت:
«خدا، خدا، خدا
همه چیز دست خداست
تمام مشکلات بشر
به خاطر دوری از خداست»
ازدنیاگذشتنحینِشهادتکارآسونیه!
ولیالانتوبایدواسه#امامزمانﷻ،
ازدنیایِخودتدرحالیکهزندهایبگذری..
#سرداردلھآ🌸
سلام علیکم✨
برا کانال به یک ادمین فعال نیاز داریم
فرقی نمیکنه آقا باشه یا خانم..
اگه کسی هست ب این ایدی پیام بده..♥✨
ایدی↓
@gomnam1e
لینک کانال↓
https://eitaa.com/azizedelabiabdellah315
❤ از بهترينِ دوستان، کسی است كه وقتی به یاد #خدا هستی، تو را همراهی و یاری كند و وقتی خدا را فراموش کردی، (خدا را) به يادت بیاورد. 😊❤
پیامبر مهربانیها (ص)😍
نهج الفصاحه، ح ۱۴۷۹📚
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
🌷⃟🕊
دستمان را بگیرید ای شهدا اگر نباشید
دفن میشویم زیرخروار ها گناه
و غرق خواهیم شد
در دریای نفس
اینجا، بدون شما به یقین
مبتلا به گناه خواهیم مرد.
راه شما و یاد شما روشن کننده ی روشنایی مسیرمان است ؛
به یادمان باشید و برای نجاتمان امن یجیب بخوانید......🍂
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
#شهید
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عید فطر امسال
جای یه نفر خیلی خالیه..❤️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شهید_رئیسی #عید_فطر
#ماه_شوال
📎 خاطرات شهید
سهشنبه بود ،ساعت دو و بیست دقیقه، یک کوله داشت که هر وقت میخواست برود سفر از آن استفاده میکرد، آن سال از من خواسته بود که شال عزایی که دو ماه محرم و صفر روی شانهاش بود را نشویم، آن را همانطور همراه با چفیه در ساکش گذاشت، دو دست لباس هم بیشتر از من نخواست، برادر کوچکترش هم بود، موقع خداحافظی احساسی داشتم، میدانستم که دارد به جنگ میرود، سرش را انداخت پایین و از در خارج شد دیگر نتوانستم تحمل کنم یکباره به او گفتم: بایست تا با هم خداحافظی کنیم، دستش را گذاشت روی در و نگاهی عمیق به من کرد، دویدم به سمتش آینه قرآن را برداشتم و از زیر آن که ردش کردم به سمت ماشین رفت، وقتی رفت به سمت ماشین طاقت نیاوردم و با تشر گفتم: حسن برگرد من با تو روبوسی نکردم، برگشت، خواستم صورتش را ببوسم اجازه نداد، دستهایم را گذاشت روی صورتش و بعد روی سینهاش کشید و عقب رفت.
اتفاقا همرزمش بعد از شهادت به من گفت: که از حسن پرسیده: چطور با مادرت خداحافظی کردی؟ که جواب داده است: نگذاشتم صورتم را ببوسد، ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شود.
🌷شهید حسن قاسمی دانا🌷
راوی: مادر بزرگوار شهید
وقتی که دلتنگ میشوم💔
به عکسهای تو خیره میشوم 🌹
چقدر خوب نگاهم میکنی... 😇
#شهیدابراهیمهادی