eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
10.4هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
سرکلاس‌استادازدانشجویان‌پرسید: این‌روزهاشهدای‌زیادی‌روپیدامیکنن‌و میارن‌ایران... به‌نظرنتون‌کارخوبیه؟ی کیاموافقن؟۱نفر کیامخالف؟همه‌به‌جز۱نفر دانشجویان‌مخالف‌بودن بعضی‌ها‌میگفتن:کارناپسندیه....نباید بیارن... بعضی‌هامیگفتن:ولمون‌نمیکنن ...گیر دادن‌به‌چهارتااستخوووون... ملت‌دیوونن بعضی‌هامیگفتن:آدم‌یاد‌بدبختیاش‌میفته تااینکه‌استاددرس‌روشروع‌کردولی خبری‌ازبرگه‌های‌امتحان‌جلسه‌ی‌قبل‌نبود... همه‌ی‌سراغ‌برگه‌هارومی‌گرفتند. ولی‌استادجواب‌نمیداد... یکی‌ازدانشجویان‌باعصبانیت‌گفت: استادبرگه‌هامون‌رو‌چیکارکردی شما‌مسئول‌برگه‌های‌مابودی استادروی‌تخته‌ی‌کلاس‌نوشت:من مسئول‌برگه‌های‌شما‌هستم... استادگفت:من‌برگه‌هاتون‌روگم‌کردم‌و نمیدونم‌کجاگذاشتم؟ همه‌ی‌دانشجویان‌شاکی‌شدن. استادگفت:چرابرگه‌هاتون‌رو‌میخواین؟ گفتند:چون‌واسشون‌زحمت کشیدیم،درس‌خوندیم،هزینه‌دادیم، زمان‌صرف‌کردیم... هرچی‌که‌دانشجویان‌میگفتنداستادروی تخته‌مینوشت... استادگفت:برگه‌های‌شماروتوی‌کلاس بغلی‌گم‌کردم‌هرکی‌میتونه‌بره‌پیداشون‌کنه یکی‌ازدانشجویان‌رفت‌وبعدازچند‌دقیقه‌با برگه‌ها‌برگشت ... استادبرگه‌هاروگرفت‌وتیکه‌تیکه‌کرد. صدای‌دانشجویان‌بلندشد. استادگفت:الان‌دیگه‌برگه‌هاتون‌رو نمیخواین!چون‌تیکه‌تیکه‌شدن! دانشجویان‌گفتن:استادبرگه‌هارو میچسبونیم. برگه‌هاروبه‌دانشجویان‌داد‌وگفت:شمااز یک‌برگه‌کاغذنتونستیدبگذریدوچقدر تلاش‌کردیدتاپیداشون‌کردید،پس‌چطور توقع‌داریدمادری‌که‌بچه‌اش‌رو‌با‌دستای خودش‌بزرگ‌کرد‌وفرستادجنگ؛الان منتظره‌همین‌چهارتااستخونش‌نباشه؟ بچه‌اش‌رومیخواد،حتی‌اگه‌خاکستر شده‌باشه. چند‌دقیقه‌همه‌جا‌سکوت‌حاکم‌شد! وهمه‌ازحرفی‌که‌زده‌بودن‌پشیمون‌شدن!! تنهاکسی‌که‌موافق‌بـود . . فرزند‌شھیدی‌بودڪه‌سالھامنتظربابـاش‌بودシ💔!' 🙃 ❤️‍🩹 ــ ــ ــ ــ♡ــ ــ ــ ــ ــ
خب رفقا میدونید ڪہ مذهبے بے تفاوت بہ گناہ بقیہ، بہ درد امام زمان نمیخورہ🤔 بالاخرہ باید جلوگیرے از گناہ رو از یہ جایے شروع ڪنیم دیگه😃 بیاید قرار بزاریم ڪہ اگہ توے یڪ جمع حضور داشتیم و غیبت شد، از غیبت جلوگیرے ڪنیم💪🏻 اگہ هم جلوگیرے ما جلوے غیبت رو نگرفت، مجلس رو ترڪ ڪنیم😌 یادتون باشہ از رفیق شهیدتون هم ڪمڪ بگیرید😉✌️🏻
یہ‌خواهرۍبود🧕🏻 توهیئٺ‌وخیابون حتۍجواب‌سلام‌برادران‌روهم‌بزورمیداد!🚶🏽‍♂ بعدحالا این‌همشیرھ‌مون میان‌توفضا؎‌مجازۍزیرپست‌یہ‌بنده‌خدایۍ مینویسن:واییی‌اخو؎‌ چقدرچھره‌نورانیتون‌شبیہ‌شھداشدھ..😐 اخویمون‌هم‌ڪہ‌عضوبسیج‌هستن درپاسخ‌میفرمایند: چشمان‌شھلاییتون‌قشنگ‌میبینن😶🙄 بعداین‌دوبزرگوارانتظار شھادت‌هم‌دارن"!🍃 ؟(:
طالب‌شھادتۍ؟! نمازت‌اولِ‌وقتہ؟ بہ‌احترامت‌بہ‌پدرومادرت‌چند‌نمره‌مید؎؟ اخلاقت‌باخواهروبرادرت‌چطوره؟ اِنفاق‌میکنۍ؟ نھۍازمنکروامرِبہ‌معروف‌چۍ؟ جَھادعِلمۍ؟ رفیق..! فقط‌باوِلوشدن‌تومجاز؎وپست‌گذار‌؎ بہ‌شھادت‌نمیرسۍ! بہ‌خودمون‌‌بیایم
بچه هیئتی فحش نمیده! به شوخی یا جدی فرق نمیکنه، بگذارید کسانی که ناسزا می گویند، تنها کسانی باشند که حزب اللهی نیستند! 🌱 استاد پناهیان💛 ᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢ
دوست پسر مذهبی 😐😑 اینکه‌میگن دوس پسرم مذهبیه‌واقعا‌جمله‌ ی عجیبیه🙄 اخه اون اگه مذهبی‌بود که با تو چت‌نمیکرد😶 اینو بهتون بگم 👇🏼 پسری که سالم باشه از کیلومتری این ارتباطا رد نمیشه و از ارتباطِ‌غیرضروری‌با نامحرم فراریه همونجوری‌که یه دزد از پلیس فراریه🤧 دقیقا با همین چیزامیشه‌‌پاک‌بودن طرفو تشخیص داد👀👩🏻‍🦯 پس‌لطفا این لفظ‌مذهبی رو بکار نبرین🙂 اگه مذهبی بودن به ریش گزاشتن یا تیپ مذهبی داشتن بود پس داعشیا از همه مذهبی تر بودن‌👩🏻‍🦯 مذهبی بودن به اینه که چقدر بتونی جلوی‌هوای‌نفست وایسی و گناه نکنی چقدربتونی پا روی دلم میخوادهات بزاری بزرگی میگفت:🗣 ‏من از آدمای بد نمیترسم، از آدمایی میترسم که ادای خوب بودن رو درمیارن اینا به مراتب خطرناک‌ترن🙃
آید؎:مذهبۍ بیو‌گرافۍ:مذهبۍ اسمِ‌پُروفایل:مذهبۍ عڪس‌پُروفایل:مَذهَبۍ دلت‌چہ‌جوریہ‌حاجۍ؟! ذهنت‌ڪُجا‌هامیرھ؟! برا؎ڪی‌ڪار‌میڪنۍ؟! دل‌شُدھ‌جا؎نامحرم؛ ذهن‌شُھفت‌ڪر‌ڪردن‌بہ‌گُناھ💔 ڪار‌شُدھ‌ریا... ڪُجا‌دآر؎میر؎؟! باخودت‌ڪه‌رو‌در‌بایستۍندار؎! بشین‌دونہ‌دونہ‌گُناهاتو‌از‌خودت‌دور‌ڪُن🖐🏻
وقتی کارفرهنگی را شروع میکنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. وقتی‌ که کارتان میگیرد تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید «🌹شهید مصطفی صدر زاده» ‹🍃⇢  ›
برادران و خواهران من! ماهـواره و فـرهنـگِ کثیـف غـرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد! از ما گفتن بود ما که رفتیم ...🚶‍♂ شهید_مصطفے_صدرزاده🍃‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌ 🌱͜͡💚¦⇠ 🌱͜͡💚¦⇠
🔴 استاد دفتر را روی میز گذاشت...📖 +سعیدی.... حاضر🙋🏻‍♂ +محمدی...حاضر🙋🏻‍♂ +فرامرزی...حاضر🙋🏻‍♂ +مجاهد...حاضر🙋🏻‍♂ +حسینی...!!! +حسینی...!!!🤨 _استاد امروز هم غایبه... استاد نگاهی کرد...👀 _چهار روز هستش که حسینی نیومده...🤨 ازش خبر ندارین!؟🧐 بچه ها همگی سکوت کردند...🤐 استاد ناراحت شد...😔 سرخی گونه اش تا پیشانیش کشیده شد...😡 ناگهان فریاد زد...🤬 خجالت نمیکشید که چهار روز... چهار روز... از رفیقتون بی خبرین!؟😤 نگرانش نشدین!؟🤔😕 چهار روز بی خبر!!!؟ به شما هم میگن دوست!!!؟😏 رفیق...!؟😒 صد رحمت به دشمن...🤭 چشمهایمان‌به زمین دوخته‌شد... توان بالا آمدن نداشت... شرم و خجالت میسوزاندمان... اما واقعا... از حسینی چه خبر⁉️ محمد چهار روز نیامده!!! نگران شدیم... واقعا نگران...😰 استاد سکوت کرده بود... کتاب را ورق میزد...📖 زیر لب چه میگفت...خدا میداند! کار او به من هم سرایت کرد...🔗 الکی کتاب را ورق میزدم...📖 آشوبی در دل... نگرانی موج میزد... واقعا محمد کجاست⁉️ چه شده⁉️ چهار روز...‼️ چقدر بی فکرم...🤦🏻‍♂🤦🏻‍♀ لحظه ها به سکوت گذشت... با صدای استاد شکست... حسین ... امروز نوبت کنفرانس تو هست! منتظریم... فیشهای خلاصه کنفرانسم را برداشتم... بلند شدم... پای تخته رفتم...👨🏻‍🏫 بااجازه استاد...🙋🏻‍♂ با علامت سر ، اجازه داد... ذهنم ...🧠 قلبم...🧡 فکرم...🧠 روحم...👻 روانم... پیش محمد هست... چهار روز غیبت کرده!😞 کجاست!؟ چرا بی خبرم!؟ وای بر من... چطوری کنفرانس بدم!؟ چی بگم!!! با کدام زبان!؟ سرم را بالا آوردم... نگاهم به انتهای کلاس افتاد... به آن تابلوی خوشنویسی ... دلم دوباره لرزید... مثل همان لحظه ای که استاد فریاد زد... فیش های خلاصه را در دستم مچاله کردم... شروع کردم... بسم الله الرحمن الرحیم... بنده حقیر ... حسین ... دوست محمد هستم... کسی که چهار روز غایب است و از او بی خبریم... استاد با تعجب به من نگاه کرد... دقیقا عین نگاه همکلاسیها... آری ... من حسینم... دوست رفیق غایبمان... کسی که چهار روز غیبت کرده... و بخاطر بی خبری از اوموأخذه شدیم... شرمسارم...😓 خجالت زده ام...😢 حرفی ندارم‌که انقدر بی تفاوت... اشکهایم جاری شد...😭 بغض تارهای گلویم رازیر و بم میکرد...🥺 حرف زدن برایم‌سخت‌تر از نفس کشیدن در آب بود!!! به هر زحمتی بغض و اشکم را خوردم...😵 ادامه دادم... ممنونم استاد...🙏 که امروزبیدارمان کردی... بیدار از یک حقیقت تلخ... و یک خواب نه چندان شیرین!!! بیدار شدیم تا بفهمیم... چقدر زمان گذشته!؟ یک روز!!! نصف روز!!! یا مثل اصحاب کهف!!! که سیصد سال در خواب... و وقتی بیدار شدند که‌دیگر سکه آنها ... مال عهد دیگری بود... عهد دقیانوس!!!😏 امروز بیدار شدیم... و نمیدانیم چقدر خوابیدیم! چهار روز!!!؟ سیصد سال!!؟ بیشتر...!؟ آری خیلی بیشتر... ۱۱۸۷ سال در خواب هستیم!!! و کسی نبود که بر ما نهیب بزند!!! کسی نگفت که اگر محمدچهار روز غایب است... مهدی۱۱۸۷ سال است که غایب است!!! و کسی فریاد نزد... چطور از وی بی خبرید...⁉️ او که نه تنها دوست‌بلکه بهترین دوستمان... بلکه پدر مهربان... بلکه صاحب نفوس مان ... بلکه صاحب این زمان ... کسی ما را ملامت نکردکه خجالت نمیکشید...⁉️ شبها راحت میخوابیدو نمیدانید این غایب آیا به راحتی خوابیده است⁉️ یا تا صبح به درگاه الهی ندبه میکند...😇 که خدایا... شیعیان ما ... از اضافه طینت ما خلق شدند... به خاطر ما... به آبروی ما... غفلت آنها را ببخش...🤲 و چقدر نابرابر...⚖ که او بخاطر ما در زنجیر غیبت است...⛓ اما...❗️ من راحت میخوابم...‼️ و او نگران من بیدار... خودش گفته است... انا غیر مهملین لمراعاتکم... محال است که هوایتان رانداشته باشیم... و این بزرگترین غایب زندگیمان‌هرگز باعث نشد... که استاد مارا ملامت کندبه اندازه چهار روز غیبت دوستمان!!! دیگر قدرت مقابله با بغض نبود... مثل استاد... مثل بچه های کلاس... مثل تابلوی نستعلیق اخر کلاس... که با بغض ... اما مظلومانه.... نوشته اش را فریاد میزد.... 🌹 🌹
📝📌 اگر امروز مواظب لقمه غذایت نباشی! فردا مجبوری مواظب حجاب دخترت غیرت پسرت حیای همسرت و ... باشی زیرا لُقمه حرام شروع کننده همه مصیبت هاست.
حیا...! کلمه‌ایی‌است‌که‌اگه‌ نباشدنه‌دختران چادری‌مذهبی‌ محسوب‌میشوند‌نه‌پسران ریش‌دارتسبیح‌بدست✨🌱