eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
10.4هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 خاطر‌ه‌ای از شهید امنیت آرمان علی‌وردی از مشارکت در انتخابات ✍🏻 منبع: کتاب «اثرانگشت» انتشارات حماسه ایران
16.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پدر شهید آرمان علی‌وردی: آن‌هایی که در دوره‌های پیشین کم کاری کرده‌اند، جبران کنند.
🗳 رعایت حق‌الناس... یه سال انتخابات بود و من و آرمان رفته بودیم برای شمارش آراء. نیمه شب گذشته بود و آرمان خیلی خسته شده بود، بهش گفتم پسرم شما برو قدری استراحت کن. آرمان رفت و حدود یک و نیم ساعت خوابید. فردای اون روز به من گفت: بابا چون رفتم خوابیدم واسه شمارش آراء پولی رو قبول نمی‌کنم. گفتم: ... ✉️ به روایت از پدر بزرگوار شهید
سالی که نکوست از بهارش پیداست... 🌿 وقتی برای تبریک عید و سال نو با ما تماس گرفت، گفت: باعث سعادته که شروع سال جدیدت توی کربلا کنار امام حسین باشی، این یکی از بهترین عیدی‌هایی بود که می‌تونستم بگیرم... «به روایت از مادر شهید»
🎞 شهید♥️‌اهل‌بیرون‌رفتن‌نبودن🚶🏻‍♂ بیشتر‌توی‌خونه‌خودشونو‌با‌کامپیوترو گوشی‌سرگرم‌میکرد📱 مثل‌پسرای‌هم‌سن‌خودشون‌شیطنت‌نداشت🖐🏻 آروم‌و‌حرف‌گوش‌کن‌بود🙂 خصوصیتش‌که‌شهادتوبراش‌رقم‌زد🌱 عشق‌به‌امام‌حسین‌و‌دخترش‌و🌸 اخلاصش‌توی‌این‌راه‌بود🕊
شهدای مدافع امنیت و حرم
-
وقتی در خانه حضور داشت، شلوغ بود. آرمان جو خانه را کلاً عوض می‌کرد... اوایل که حوزه می‌رفت من دلتنگش می‌شدم! وقتی آرمان نبود، انگار هیچکس هم در خانه نبود! در کنار اینها خیلی شوخ و خوش اخلاق و مهربان بود. ✍🏻 به روایت مادر بزرگوار شهید
|امام‌حسین‌(ع)اگه‌بخواد...| با دوستانش کاروانی داشتن که پیاده‌روی اربعین رو میرفتن ، اولین باری که رفتن کربلا شونزده سالشون بود و دومین بار هم تقریبا هجده سالش بود ، یک بار هم سال تحویل اونجا بودن، نیمه شعبان هم میگفتن خیلی ثواب داره. حتی وقتی مرز های زمینی بسته شده بود ، ایشون‌ گفتن میخوایم بریم کربلا. من گفتم: بسته است و فعلا کروناست گفت : نه ما میریم فرودگاه میشینیم اونجا ، هر موقع باز شد و قسمتِ ما شد میریم . امام حسین (ع) واقعا خواست . تقریبا یک روز نشد اونجا بودن و بعد هم نیمه عید رو اونجا بودن . گفت : دیدی مامان گفتم امام حسین (ع) اگه بخواد واقعا می‌طلبه ، کی فکرشو می‌کرد؟ من فکر میکردم باید دو،سه روز اونجا باشیم تا کنسلی بخوره! گفت : مامان ان‌شاءالله سری بعد با هم میریم .... _به‌روایت‌از‌مادرِ‌بزرگوارِ‌شهید ⚘️ رهرُوانِ‌راهِ‌آرمان🕊
|انگشترآرمان...؛)| موتور آرمان را دزدیده بودند.چند روز قبل از شهادتش دنبال وام بود تا برای خودش موتور بخرد؛ برای کمک هزینه هم میخواست انگشترش را بفروشد. هربار که قصد این کار را می‌کرد می گفت؛[دلم نمیاد این انگشتر رو بفروشم. به همه ضریح ها متبرکش کردم] _آخر سر هم با انگشترش روضه هارا برای ما زنده کرد. 🌱 🕊
|دل‌اگرلایق‌باشد...| آقا رو عاشقانه دوست داشت، می‌گن دل به دل راه داره. همیشه می‌گفت «جانم فدای رهبر»... _به‌روایت‌ازمادربزرگوارشهید 🌱 🕊
|هم‌سفرخوش‌‌خنده ما...| آنقدر شیرین صحبت می‌کرد و خوش‌صحبت بود، که همه ما لذت می‌بردیم وقتی می‌خندید و حرف می‌زد. کربلا که رفته بودیم، با این که درست نمی‌توانست منظورش را به عراقی‌ها برساند، ولی آنقدر قشنگ و با خوش‌رویی صحبت می‌کرد که عراقی‌ها هم دوست داشتند بیشتر با او ارتباط بگیرند. شاید حرف هم را درست نمی‌فهمیدند؛ ولی سربه‌سر هم می‌گذاشتند. عراقی‌ها از آرمان بیشتر از ما خوششان می‌آمد؛ از بس که خوش‌خنده بود... _به‌روایت‌ازدوست‌ِشهید 🌱 🕊
| آرمــٰانم هســت؟! | هرکس می‌خواست بیاد خونه خواهرم یا جایی می‌رفتن، می‌پرسیدن: «آرمانم هست؟» از بس خوش‌اخلاق و شوخ بود. وقتی که آرمان توی جمع بود، به همه بیشتر خوش می‌گذشت... _به‌روایت‌ازخاله‌شهید 🌱 🕊