eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
10.6هزار ویدیو
75 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 هشدار یک شهید به مردان بی‌غیرت
- دلتنگِ توام؛:) ای همانے کہ ندارمت'!(: - جھاد مغنیہ♥️ ↶🕊
و تو برای هر حال گرفته ای فقط یک تجویز داشتی: « یه هیئت مشدی برو، ردیف می‌شی.. » ✨ هیئت رفتن تجویز دائمی تو برای هر دردی بود. برای همین خانه ابدی ات را جایی تعیین کردی که همیشه صدای نجوای یا حسین در فضا معلق باشد. 📚" یک روز بعد از حیرانی " (زندگی نامه شهید مدافع حرم محمد رضا دهقان امیری) 🕊
این‌درد‌و‌دل‌بین‌ِخودمان‌مےماند ؟!دل‌ِمن‌گریھ‌کنج‌ِحرم‌مےخواهد ..‌💔
1.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌠☫﷽☫🌠 سلیمانی: جنگ ما مَملو بود از بِهشتیانی که بهشت مشتاق دیدارشان بود.
「🩶🕊」 -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی بعضی از عکسها با آدم حرف میزنن اینم یک نمونه🥲🥺❤
📸 تصویری قدیمی از شهید سردار سلیمانی در دوران دفاع مقدس 🇮🇷 به مناسبت هفته 🕌برای شادی روح همه شهدا صلوات🕌
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کم‌کم داریم به سالگرد عزیزانمون نزدیک میشیم، دریایی از مظلومیت و حقانیت🌿♥️ نزدیک‌می‌شویم به‌نوای‌"من‌اصلا‌اومدم‌برات‌شهیدبشم" آرمان‌ها‌وروح‌الله‌هایمان فراموش‌شدنی‌نیست!!!! نه میبخشیم نه فراموش میکنیم...
۱۲ آبان ماه دقیقاً ۲ روز بعد از عروس شدن دخترش، آشوبگران برای تجمع فراخوان‌ها داده بودند و مدافعان امنیت مردم هم در مقرر نشسته و آماده‌باش بودند تا اینکه یکی از آن‌ها به شوخی می‌گوید "امشب شب شهادت است یکی از ما شهید می‌شود"؛ آقا حمید در حال چای ریختن برای دوستانش بود، آقا رضا به حمید می‌گوید "امشب نور بالا میزنی، امشب شب توست" و همه می‌خندند و کسی انتظار نداشت حمید به این زودی آنان را ترک کند و به درجه رفیع شهادت برسد و آن شب واقعاً شب او باشد. ساعت حدود ۱۸:۴۵ بود که صدای بی‌سیم بلند شد فرمانده گفت "بچها بیایید، آشوبگران در حال بستن خیابان‌ها و آتش زدن سطل آشغال‌ها هستند، خودتان را برسانید". حمید پورنوروز که عضو تیم موتوری بود، به سمت خیابان حرکت کرد. آشوبگران با شنیدن صدای موتور بچهای گردان فرار کردند، لیدرهای اصلی به سمت یک کوچه فرار کردند اما وقتی متوجه بن‌بست بودن کوچه شدند و دیدند راهی فراری ندارند، درب یک منزل را شکستند و وارد آن منزل شدند. موتور حمید زودتر از بقیه دوستانش به آن کوچه رسید، حمید با شنیدن صدای پیرزنِ صاحب‌خانه که از ترس فریاد می‌زد نتوانست منتظر بماند تا بقیه دوستانش برسند؛ پیاده شد و وارد منزل شد. تعدادی از آشولگران پشت درب منزل ایستاده بودند تا نگذارند رفقای حمید وارد منزل شوند، اینجا بود که حمید تنهای تنها ماند بین یک عده آدم بی‌رحم ... با هرچه که در دست‌شان داشتند حمید را زدند و یکی با سنگ به سرش و دیگری با چاقو به گردنش و چند نفری هم به جان پهلویش افتادند ...