eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
24.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️‍🩹 مادرانه‌های یک مادرِ شهید امنیت 🎥 تقدیم به روح بلند آرمان عزیز و دیگر شهدای امنیت _موقع رفتن گفتم میای دیگه؟ گفت: باشه مامان؛ خداحافظ، یاعلی..؛) 🕊 ❤️‍🩹
قربان آن آقا که انگشتر ندارد... یااباعبدالله(ع)🥀 ❤️‍🩹 🕊
خوشا‌به‌رفاقت‌هایی‌که پایانشان‌ختمِ‌بهشت‌میشود...🕊 ❤️‍🩹 🕊
🕊 همہ مےگویند: خوش به حال فلانے شهید شد؛ اما هیچ کس حواسش نیست ڪہ فلانے برایِ شهید شدن "شهید بودن" را یاد گرفت...! 🕊 ❤️‍🩹
|عشق‌شهادت| تا آن زمان که شور و عشق شهادت در دل جوان‌های ما زنده است، دشمنان ما هیچ غلطی نخواهند کرد❤️‍🩹🕊 _مقام‌معظم‌رهبری(مدظله‌العالی) 🕊 💚
آسمانی تر از آن بودی ک در زمین بمانی🌙 🕊 ❤️‍🩹
18.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آرمان واقعا مؤمن بود. چندروزی بود آرمان با من میومد می‌رفتیم بدن‌سازی. بعد از یه مدت آرمان اومد و گفت: دیگه نمی‌خوام بیام. گفتم: چرا؟ گفت: اینجا آهنگ های تند و بلند زیاد پخش می‌کنن، گوش دادنشون درست نیست! گفتم: من که پول ترم اینجا رو دادم و تا آخرش اینجام. اما آرمان گفت: من دیگه نمی‌تونم. رفت و یه باشگاه دیگه ثبت‌نام کرد. به روایت از دوست شهید آرمان علی‌‌وردی ❤️‍🩹 🕊
[بسم‌رب‌الشهداءوالصدیقین] شهیدآرمان‌علی‌وردی‌درسیزدهم‌تیرماه سال۱۳۸۰درشهرتهران‌بہ‌دنیاآمد.ازڪودکی باتربیت‌وهدایت‌خانواده‌خصوصاپدرڪه جانبازشیمیایی‌بوداهل‌مسجدوهیات‌شدو پیوستہ‌پای‌ثابت‌برنامہ‌های‌ڪانون فرهنگی‌مسجدامام‌علی"علیه السلام" ازجملہ‌جلسات‌قرآن‌آن‌بود. ۱۴سال‌بیشترنداشت‌ڪہ‌بہ‌همراه دوستانش‌درجلسات‌اخلاق‌وانس‌با معارف‌قرآن‌وعترت‌اساتیدی‌چون‌حضرت استادحاج‌آقای‌جاودان‌وجناب‌استادحاج آقامیرهاشم‌حسینی‌شرڪت‌میڪ‌رد. توفیق‌زیارت‌عتبات‌عالیات‌وڪربلای معلی‌درنوجوانی‌قسمت‌اوشد. همزمان‌درایام‌تحصیل‌دبیرستان،مسئول فضاسازی‌هیأت‌شباب‌المهدی‌می شود. طی‌دوسال‌ڪہ‌مراسمات‌درمنزل‌پدرخانم شهیدمدافع‌حرم‌عبدالله‌باقری‌برگزار میشدآرمان‌مرتب‌بہ‌امورات‌هیأت‌رسیدگی میڪردتاچراغ‌مجلس‌سیدالشهداء"علیه السلام"خاموش‌نشود. پس‌ازدیپلم‌دررشتہ‌مهندسی‌عمران پذیرفتہ‌شد.امابہ‌دلیل‌دغدغہ‌های‌بی‌شمار فرهنگی‌وآرمان‌های‌والای‌دینی‌اش‌با مشورت‌بزرگان‌ازدانشگاه‌انصراف‌دادودر سال ۱۳۹۹واردحوزه‌علمیہ‌آیت‌الله مجتهدی‌ره‌شدتادرلباس‌مقدس‌روحانیت‌ وسربازی‌امام‌زمان‌ارواحنافداه‌بہ‌اسلام‌و مڪتب‌ائمہ‌اطهار"علیهم‌السلام"وانقلاب اسلامی‌خدمت‌ڪند. اوازهمان‌ابتدای‌طلبگی‌بہ‌خوبی‌نشان‌داد ڪہ‌سطح‌دغدغہ‌هاوآرمان‌هایش‌فراتراز درس‌وحجره‌نشینی‌است.بہ‌وقت‌درس، شاگردی‌بااستعدادبودودرمواقع‌بحران خادمی‌مخلص‌وسربازی‌مطیع. 🕊 ❤️‍🩹
|بخش‌دوم...| سیل‌وزلزلہ‌بی‌تابش‌میڪرد.فڪروخیال گرفتاری‌مردم‌خواب‌وخوراڪ‌راازاو میگرفت،لباس‌جهادبہ‌تن‌میڪردودل‌بہ‌ ڪوه‌وبیابان‌میزد.اومیدانست‌در‌مواقع ضرورت‌درس‌وبحث‌وتڪلیف‌عوض میشود. آرمان‌درس‌و‌جهادرابہ‌خوبی‌باهم‌جمع ڪرده‌بود.اینڪہ‌تشخیص‌بدهی‌درحجره بنشینی‌یامیان‌گل‌ولای‌سیلاب‌باشی‌درسی بودڪہ‌ازمرادش‌امام‌خامنه‌ای‌گرفتہ‌بود. قدروارزش‌اعمال‌وبزرگی‌وڪوچکی‌ڪارها امریست‌ڪہ‌فقط‌خداآن‌رامیداند.و‌بایدڪہ‌ دیده‌نشویم‌چون‌آنڪہ‌باید‌ببیندمیبیند. این‌نڪات‌مهم،همیشہ‌سرلوحہ‌امور آرمان‌بود. اومیدانست‌ڪاربایدبرای‌خداباشد، بزرگ‌وڪوچکی‌اش‌اصلامهم‌نیست. برای‌همین‌بودڪہ‌وقتی‌شب‌قدر، مهدڪودک‌هیأت‌احتیاج‌بہ‌نیروداشت بی‌درنگ‌پذیرفت‌ڪہ‌احیاء‌آن‌شب‌راتا سحردرڪنارهیاهوی‌ڪودکان‌سپری‌ڪند. اصلاهرجاڪہ‌ڪاری‌بودبہ‌دور ازخودنمایی‌آرمان‌رامیشدآنجاپیداڪرد. خواه‌ڪنارچندبچہ‌ی‌پرسروصداباشد، خواه‌وسط‌سیلاب‌وآوارزلزله... 🕊 ❤️‍🩹
|بخش‌سوم...| واماماجرای‌آن‌شب‌ِآفتابی‌سخت..! شب‌ِغربت‌ومظلومیت‌پسری‌ڪہ‌فقط بیست‌ویک‌سال‌داشت..(:💔↓ صبح‌چهارشنبه‌۴آبان‌مثل‌روزهای گذشتہ‌آرمان‌دردرس‌های‌حوزه‌شرڪت‌ ڪرد.پیامهای‌خوبی‌ازسطح‌شهرتهران مخابره‌نمیشد.آشوبگران‌درچندنقطہ‌ تجمعاتی‌همراه‌باتخریب‌اموال‌عمومی برپاڪرده‌بودند. ظهربعدازاتمام‌ڪلاس‌آرمان‌وسایلش‌را جمع‌ڪردوازطلبہ‌هاخداحافظی‌ڪرد. دوستانش‌بہ‌شوخی‌گفتند؛شهید نشی!؟ صبرڪن‌آخرین‌عڪس‌راهم‌ازت‌بگیریم! اماآرمان‌گویاافق‌نگاهش‌جای‌دیگری‌بود. بارفتاروالفاظی‌متواضعانه‌دوباره خداحافظی‌ڪردوباعجلہ‌ازحوزه‌خارج‌شد وخودرابہ‌بچہ‌های‌گردان‌امام‌علی"علیه السلام"رساند.نمازمغرب‌رادرمسجدبہ‌ جماعت‌خواند.هرچہ‌دوستان‌گفتن دراین‌وضعیت‌بیخیال‌نماز‌جماعت‌شو امااوبه‌حرف‌هیچ‌ڪس‌گوش‌نڪرد. 🕊 ❤️‍🩹
|بخش‌چهارم...| اون‌شب‌وضعیت‌اکباتان‌خیلی‌خراب‌بود آشوبگران‌چند‌دسته‌شده‌بودن‌انگار وارددنیای‌دیگری‌شدی آرمان‌به‌همراه‌دو‌سه‌تاازبچه‌هابه‌سمت ساختمان‌های‌اکباتان‌رفتن‌‌ در‌حین‌راه‌‌آرمان‌از‌بقیه‌بچه‌ها‌جدا‌می‌شود درهمین‌حین‌یکی‌ازآشوبگران‌آرمان‌رو شناسایی‌می‌کنه.... بلندصدا‌میزنندبسیجیه‌بسیجیه‌بگیرینش آرمان‌فرارمیکنه‌ درکوله‌ی‌آرمان‌کتابای‌حوزه‌وعباداخلش‌بوده آرمان‌طی‌دوییدن‌نفس‌کم‌میاره‌ نزدیکه۷۰ نفرمیریزن‌سرآرمان یکی‌بالگدیکی‌باقمه‌یکی‌باچاقو یکی‌با و... شروع‌میکنن‌زدن به‌آرمان‌میگن‌به‌رهبر‌فحش‌بده‌آرمان‌میگه آقا‌نورچشمِ‌منه نزدیک‌یک‌ساعتی‌آرمان‌کتک‌میخوره‌تایکی ازآشوبگرا‌یه‌بتن‌سیمانی‌رو‌میزنه‌روی‌سر ارمان یکی‌دیگه‌از‌آشوبگرامیگه‌کولشو‌بگردین وقتی‌کتابای‌حوزه‌وعبای‌آرمان‌رو‌میبینن میگن‌این‌هم‌طلبه‌س‌هم‌بسیجیه‌بزنینش کتابارو پاره میکنن یکی‌باناخن‌گیر،یکی .... یکی‌با‌چاقومیزنه‌توی‌سرآرمان ما درهمین‌حین‌متوجه‌شدیم‌آرمان‌نیست همه‌جارو‌دنبالش‌گشتیم‌ولی‌خبری‌نبود حتی‌گوشیش‌هم‌خاموش‌بود ازاین‌ورم‌پدرومادرآرمان‌بابنده‌تماس میگرفتن‌که‌چرا‌گوشی‌آرمان‌خاموشه‌چرا جواب‌نمیده،چیزی شده... چند‌ساعت‌همه‌دنبال‌آرمان‌گشتیم . 🕊 ❤️‍🩹