بار آخری ڪه با هم صحبت ڪردیم
باز همان حرفها را تڪرار ڪرد.
گفت: مامان،حلالم ڪن.
دعا ڪن شهید بشم.
من هم با همان جمله تڪراری جوابش را دادم و گفتم:
برای شهادت اول نیتت را خالص ڪن.
اینبار گفت:
مامان بخدا نیتم خالصِ خالصه.
ذرهاۍ ناخالصی توش نیست.
این را ڪه شنیدم بهش گفتم: پس،شهید میشوی
آنقدر از شنیدن این حرف خوشحال شد ڪه از پشت خط صدایِ جیغهایش میآمد.
باز هم ادامه داد و گفت: پس دعا ڪن بدنم هم مانند شهدایِ ڪربلا تڪه تڪه شود.
از این خواستهاش جا خوردم و گفتم: محمدرضا! این دعا از من برنمیآید..
راوی: مادر#شهیدمحمدرضادهقانامیری
اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن
باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم
زینب کبری(س) کوچکتر است..
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
یادمان باشد!
طوری برخورد و عمل نڪنیم
ڪه شرمندهی خون شهدا شویم..
#شهیدمحمدرضادهقانامیری