eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج مهدی رسولی[ASHABOLHOSSEIN.IR]1402051204.mp3
زمان: حجم: 43.46M
💠 راهب مسیحی 🎙 حاج مهدی رسولی ┄┄┅┅┅✧🌷یازهرا🌷✧┅┅┄
24.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌🎥 ویدیو 🍃 داداش اونایی که نباید ببینن... با احتیاط ببینید❗️
🌷 سفارش از سبک : تکنیک : روی مقوای کرافت روسی . . پ. ن : 🌷جهان امروز پر است از ... مثلا همین حماسه پرشکوه تو! عزیز ... به ی پهلو برسم یا به شکسته؟؟ به‌ غریب بودنت؟! به ایستادگی ات تا آخرین نفس در دفاع از ولایت؟! به تنهایی ات میان هلهله نامردها...؟ خواهر نداشتی؟ زینبت کو برادرم؟!💔 . اصلا من خواهرت! تو فقط تنهایمان نگذار... دعایمان کن، راهت را و مرامت را فراموش نکنیم دعایمان کن... 🙏🏼💔 . .
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_روضه_حضرت_زینب_و_قتلگاه.mp3
زمان: حجم: 4.49M
حضرت زینب(س) ایکاش یکی به جای دستای زینب چـشــم های زینب رو می بست ....😭💔 😭😭😭 🌙
🔹🔶بسم رب الشهدا 🔶🔹 🌹 ‍ ظهربود که کلاسم تو دانشگاه تموم شد. زنگ زدم به محمد گفتم بریم؟؟؟ گفت:من میخوام برم میای؟! باهم راهی شدیم،تو راه که میرفتیم محمد شروع کرد به خاطره تعریف کردن از از از حرم و... نزدیک مزار که رسیدیم ترمز زد گفت:بریم سر مزار .. علاقه شدیدی به داشت❤️😍 یک شب وقتی برای اولین بار به هیئت رفتیم و جلوی در هیئت عکس را به من نشان داد متوجه این علاقه‌اش شدم👌 -میشناسیش؟ +فقط اسمش رو شنیدم -رسول من است. چیزهای زیادی از او می‌دانم برایت تعریف میکنم. سر مزار مشغول خواندن فاتحه بودم که گفت: بذار +ندارم از گوشیم پاک شده -خدا خیرت بده سریع یه روضه زینب دانلود کن گوش بدیم. سریع دانلود کردم و زدم برای پخش بعداز آن روز همیشه روضه حضرت زینب رو داشتم روضه که تمام شد رو کردم به و گفتم بشین از تو یه عکس بگیرم نشست عکس رو بغل کرد و لبخند زد گفتم اینجوری نه زشته! وقتی شوی میگویند شهید لوس بوده... گفت: اشکال نداره فرح بعد از روضه است😄 دوربین گوشی من آن لحظه را ثبت کرد یک عکس با ... ...
🌠☫﷽☫🌠 🔆‏راننده‌ش، آقا می‌گفت: گاهی می‌شنیدم توی ماشین برای خودش می‌خوند. می‌گفت: خدایا مگه من کی‌ام؟ قاسم پسرِ حسن. یک روستا زاده‌ام. چرا به من عزّت دادی؟ تو بزرگی... ?