eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه رمضان از راه رسیدو من با اینکه نمی‌توانستم روزه بگیرم، دوست داشتم سحرها بیدار شومو کنار تو بشینم. دل می‌خواست لحظه لحظه بودنت را حس کنم، ولی تو نمی‌خواستی صدایم بزنی. بی‌تابی محمدعلی نمی‌گذاشت خواب پیوسته‌ای داشته باشم. دوست داشت یکی با او بازی کند و تو بیشتر وقت‌ها او را بغل می‌کردی و از کنار من می‌بردی تا راحت بخوابم. طبق روال همیشگی در ماه رمضان، در فامیل هر شب افطاری منزل یکی بود. شبی که منزل عمو جعفر بودیم گفتم: «آقا مصطفی الان که همه هستند دعوت کن تا یه شبم بیان منزل ما؟» آهسته گفتی:«نمی‌تونم زمان مشخص کنم، هر لحظه ممکنه زنگ بزنن و مجبور بشم برم!«» اخم‌هایم در هم رفت. بلند گفتی: «شنبه هفته دیگه، همگی برای افطار منزل ما!» اما دو روز مانده به ان شب تلفن خانه زنگ خورد:«سلام عزیزم،من دارم می‌رم!» -کجا؟ – سوریه! و رفتی. به همین راحتی.
●کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به سوریه رو نمی زنم. ● آن روز وقتی به حرم حضرت رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم هایش برق خاصی داشت. وارد صحن که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه می رفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم، برای دفاع از حرم آواره ی شهرها شدم، رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشت نما شدم. ●طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک زیارت نامه از طرف خودم برایش خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. ●نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می شوم، شک نکن. محکم شده بود. گفت: امام رضا (ع) پارتی ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا (ع) بهش گفته بود. ✍به روایت همسر شهید 🕊
😅📚 خُــــروپــــف😐😄 پناه بر خدا؛ هيچ جوري گردن نمي گرفت. هر چي ما مي گفتيم و ديگران مي گفتند، قبول نمي كرد كه نمي كرد. مي گفت:« من؟ غير ممكن است. من نفس بلند هم تو خواب نمي كشم؛ من و خروپف🙄؟» روزي خوابيده و سخت خرناسه مي كشيد. دست بر قضا، ضبط صوت تبليغات هم دست بچه ها بود. چيزي حدود يك ربع ساعت، صداي خروپفش را ضبط كرديم. با بچه هاي تبيلغات هم كه مسئول پخش نوار مناجات و قرآن و سخنراني از بلندگو بودند هماهنگ كرديم. تا روز عيد كه برنامۀ تئاتري تدارك ديده بوديم. همه جمع بودند و مجري اعلام كرد :«اينك براي اين كه بفهميم خواب مؤمن چگونه عبادتي است، قسمتي از مناجات يكي از رزمندگان عزيز را قبل از نماز ظهر ضبط كرده ايم كه با پخش آن به استقبال ادامۀ برنامه مي رويم». نوار چرخيد و او خر و خر كرد و جمعيت روده بر شدند از خنده🤣🤣؛ براي خاطر جمع كردن او بچه ها جا به جا اسمش را صدا مي كردند كه فلاني! فلاني! بلند شو موقع نماز است. به اسم او كه مي رسيد صداي خندۀ بچه ها بلندتر مي شد. بندۀ خدا خودش هم تماشاچي ماجرا بود. تنها عبارتي كه آن روز مي گفت اين بود:« خيلي بي معرفتيد ☹️😂 📲 برنامه خندوانه با شهدا (:🌷 .
13.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش‌حسین‌طاهری‌به ـ ـ ـ ــــــــ«𑁍»ــــــــ ـ
28.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ذکر روی از این به بعد توی قنوت بگید📿🕊 که اگر مستجاب بشه ؛ تهش شهید میشید ان شالله...🍃 🖇 🖇 🖇
وقتی بعد از شهادت، عکس‌‎های شهید مدافع حرم «بابک نوری هریس» دست به دست می‌شد خیلی‌ها از او با عنوان «شهید لاکچری»، «مدل» و «شهید بچه پولدار» یاد می‌کردند. پدر شهید نوری هریس در این باره گفت: بابک ظاهر آراسته‌ای داشت و به قول معروف حسابی به خودش می‌رسید. اما به جرات می‌توانم بگویم که آنقدر ویژگی‌های شخصیتی پسندیده داشت که باعث شده بود باطنش از ظاهرش زیباتر باشد..! نوری تعریف کرد: یک روز به من گفت: بابا من را قبول داری؟ من هم بی درنگ گفتم: بله. بابک هم جواب داد: پس اجازه بده طبق برنامه 5 ساله خودم جلو بروم. برنامه‌ای که سرانجامش شهادت بود و بعدا" این نکته را متوجه شدم..
🥀 نشان شهادت برای حاج صادق و همراهان او... در پی اقدام متجاوزانه رژیم صهیونیستی در حملۀ هوایی به دمشق ۴ نفر از مستشاران نظامی سپاه و مدافعان حرم به‌نام‌های حجت‌الله امیدوار (حاج صادق امیدزاده)، علی آقازاده، حسین محمدی و سعید کریمی و تعدادی از نیروهای سوریه به شهادت رسیدند. ----------
میگفت: شھادت‌را‌به‌اهلِ‌درد‌می‌دهند نه‌به‌بی‌خیال‌ها:))...!' -حواسمون‌هست:)؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷با هم غسل کردیم و برای عملیات آماده شدیم. او گفت: «لیاقت ندارم. امّا غسل می‌کنم. شاید نصیبم بشه و اگه نتونستم سالار شهیدان (ع) رو توی کربلا ملاقات کنم، با او رو ببینم.» 🌷....ما سرگرم کار بودیم که خمپاره‌ی بعثی‌ها به میان تانکی که ما آن را تعمیر می‌کردیم، پرتاب شد. محمّد کاملاً زیر تانک قرار داشت و من عقب‌تر بودم. وقتی به خودم آمدم، غرق خون بودم و دو پایم مجروح شده بود. صدا کردم: «محمّد! محمّد!» محمّد نبود. فرشتگان سبک‌بال، او را بلند کردند و با خود بردند.... خاطره ای به یاد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✍سردار شهید محمد مهدی کازرونی شهیدی که در زمان جنگ دشمن برای سرش جایزه ای بیشتر از فرمانده اش تعیین کرده بود... 🔹در لحظه شهادت قرآن را بوسید و زیر لب امام زمان عجل الله را صدا می زد. 🔸در عملیات حصر آبادان توانست با اسلحه خالی چند عراقی را اسیر کند‌. 🔹قبل از انقلاب عکس شاه را از سر در مدرسه پایین آورد و به جایش عکس الاغ گذاشت... 🔸حاج قاسم درمورد ایشان گفتند حاج مهدی کازرونی کلید لشکر بود و قسم می خورم در وجودش ذره ای ترس وجود نداشت... 💢آدرس مزار مطهر سردار شهید محمد مهدی کازرونی گلزار شهدای کرمان قطعه ۱ ردیف ۱۰ شماره ۴۰... 🌷🇮🇷🌷
یادش بخیر اروندخروشان همان رود وحشی و ناآرام و شهدایی که آب را قسم می‌دادند به بی‌بی‌دوعالم که آرام گیرد تا بچه‌ها بگذرند. یافاطمه! دنیای امروزمان هم پُر از امواجِ خانه خراب کن است. پُر از جذر و مدهایی که آدم را بالا و پایین می کند. دنیای ما از اروند خروشان‌تر و وحشی تر است... دست ما را بگیر و از بین این امواج ما را هم نجات ده. به همان روضه‌هایی که شهدا از کناره اروند برایت خواندند و گذشتند. امروز هم بچه‌هایت تنهاتر از همیشه‌اند بی‌بی‌جان! :)💔