❀شهیدحجت الله رحیمی❀
💟 وسط خیابون بودم که باهام
تماس گرفت |📞|
با حالتی ناراحت و گرفته خبر تصادف
یکی از دوستاشو داد
حتی عکسش رو فرستاد و تاکید داشت به طور ویژه دعاش کنم و ختم صلوات
بگیرم ☝️
خیلی به منزل دوستش می رفت و چون شکستگی هاش زیاد بود کمکش می کرد تا جابه جا بشه و کارهاش رو انجام بده ...✌️
🌷 نسبت به اطرافیانش خیلی محبت نشون می داد 🌷
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
امام زمان (عجل الله فرجه)قصه شهدا شهید سید مرتضی اوینی
سالها قبل از انقلاب با اتومبیل تصادف کرده بود و زنده ماندنش شبیه یک معجزه بود
می گفتند در آن حال بیهوشی و بی خودی هی زیر لب می گفت :
«امام زمان مرا نگه داشته است ...»
چند سال پس از انقلاب مرتضی سیگارش را ترک کرد . دلیلی که برای این کار گفت این بود که امام زمان (عجل الله فرجه) در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند.
در اینصورت چطوری می توانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟
اینگونه بود که هرگز لب به سیگار نزد .
************************************
حدیث نفس
امام را که پیدا کرد ، تمام نوشته هایش اعم از تراوشات فلسفی ، داستانهای کوتاه ، شعر و ... را درون چند گونی ریخت و آتش زد .
مي گفت:
« هنر امروز حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان . به فرموده حافظ ، تو خود حجاب خودی ، حافظ از میان برخیز . سعی کردم که ... خودم را از میان بردارم ، تا هر چه هست خدا باشد . البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست ، امّا اگر انسان خود را در خدا فانی کند ، آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه گر می شود ... »
************************************
خانم زهرا(سلام الله عليها) فرمود: با بچه من چه كار داري؟
من يه وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم و راهي خانه شدم. حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم.
پلك كه روي هم گذاشتم "بي بي فاطمه" (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه من چه كار داري؟
من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز" بي بي "فرمود: با بچه من چه كار داري؟
براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك "بي بي" شنيدم، از خواب پريدم.
وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم.
سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند»
ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم.
راوي:يوسفعلي ميرشكاك
*******************************
نامه به پدر
بابا مجتبی سلام.
امیدوارم خوب باشی.
حال من خوب است و شاید بهتر از همیشه. راستی حتماً میدانی که از نوشتن اولین نامهام برایت حدود یک سال میگذرد و در این یک سال اتّفاق بسیار مهمی برای من افتاده است.
بگذار خیلی زود بگویم و بیش از این منتظرت نگذارم. بابا جون من به سن تکلیف رسیدم و بعد از این باید مثل همهی بچههای خوب بعضی از کارها را انجام دهم.
بابا مجتبی در نامهی قبلی از مهربانی تو و خدا برایت نوشته بودم و گفته بودم میخواهم نامهای برای او بنویسم. بعدها فکر کردم که اگر بخواهم برای خدا نامه بنویسم، حتماً باید بعد از مدتی منتظر جوابش باشم و این انتظار کشیدن کمی برایم سخت بود.
امّا از روزی که در مدرسه برایمان جشن تکلیف گرفتند، تصمیم گرفتم هر روز هنگام خواندن نماز یک جوری با خدا حرف بزنم که انگار دارم برایش نامه مینویسم.
خانم معلم ما میگفت که به این کار میگویند: «حضور قلب».
یعنی با قلب خود با خدا حرف زدن و من بعد از آن روز همیشه احساس خوبی دارم و از این بابت خیلی خوشحالم.
حتماً تعجب میکنی بابا! زهرا کوچولو و این حرفها! امّا تعجب نکن زهرای تو دیگر بزرگ شده.
راستی بابا داشت یادم میرفت. از حضرت رقیه (علیها سلام) چه خبر؟ حتماً او را میبینی.
آخه مادر از او و علاقهی تو به نازدانهی امام حسین (علیه السّلام) زیاد برایم حرف میزند. راستش را بگو، با دیدن او به یاد من نمیافتی؟ حتماً به او میگویی من هم دختری دارم که خیلی بامزه است.
بابا جون من هر وقت دوستانت را میبینم به یاد تو میافتم، امّا نمیدانم که آیا آنها هر وقت مرا میبینند به یاد حضرت رقیه (علیها سلام) میافتند؟
خوب دیگر باید بروم؛ صدای اذان میآید، از این به بعد با خدا حرف زدن چه کیفی دارد!
خداحافظ- دخترت سیده زهرا
علمدار، خلاصهای از نامه دختر شهید (زهرا علمدار)، ص ۲۳۰ و ۲۳۱٫
🍂گـــر نـگـاهـــی بـــه مــا ڪنـد زهــرا🍂
🍂درد مـا را دوا ڪنـد زهــرا🍂
🍃روزمان مزین به یاد تمامی شهدای مدافع حرم 🍃
🌺زیارت نامه بی بی
🌷اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مُمْتَحَنَةُ، اِمْتَحَنَکِ الَّذى خَلَقَکِ، فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَةً، اَنَا لَکِ مُصَدِّقٌ، صابِرٌ عَلى ما اَتى بِهِ اَبُوکِ وَوَصِیُّهُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِما، وَاَنـَا اَسْئَلُکِ اِنْ کُنْتُ صَدَّقْتُکِ اِلاَّ اَلْحَقْتِنى بِتَصْدیقى لَهُما لِتُسَرَّ
نَفْسى، فَاشْهَدى اَنّى ظاهِرٌ بِوِلایَتِکِ، وَ وِلایَةِ آلِ بَیْتِکِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ.🌷
#بی_بی_جان_مددی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🕊🌷
#پلاک | #همسفرانه
درست به یاد دارم که محمود گفت:
«بالاخره هر دختری خواستهای دارد،
خواسته ے شما چیست؟»
و من جواب دادم:
«اگر من را خدمت #امام_خمینی ببرید ڪہ خطبهی #عقد ما را ایشان بخوانند،
حتی #مهریه هم نمیخواهم.»😌
عاقبت من،
محمود و
مادرهمسرم
در برابر امام نشسته بودیم.😍
امام خطبهی عقدمان را میخواند
و این به یادماندنیترین خاطرهی زندگی مشترڪمان شد.
#به_روایت_همسرشهید_محمود_کاوه🕊
🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#سہ_شنبہ_جمکرانی
دلم در آرزوے دیدنت گیرد بهانہ
به سوے جمڪرانت
مے شود هر دم روانہ
چه مے شد...
ڪه ز ڪویت یابن الزهرا
تو مے دادے به ما قدرے نشانہ
یا_مهدی_ادرکنی
🔔از همین امروز شروع کنیم!!!
بیایید از همین امروز، بعد از تمام شدن نمازمون، اولین حاجتمون فرج آقامون باشه.
بیایید از همین امروز، روزی یک مرتبه زیارت عاشورا رو فقط و فقط برای فرج آقامون بخونیم نه برای حاجتهای شخصیمون...
آخه مهدی فاطمه جز ما شیعهها باید دلخوش به دعا کردن کی باشه...
اجرتون با آقا امام زمان(عج)
✨اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـرَج✨
@Shahidhojatrahimi
❁﷽❁
#خاطرات_شهدا
یک روز یک اعلامیه آورد به
مادرش نشون داد...
اعلامیهی یک شهیدی همنام خودش
بود...(شهید مهدی مهری)
گفت مامان یه روز اعلامیه منو
میارن، شما چکار میکنید؟
گفت از خدا گرفتم، به خدا هم
میسپارم...
وقتی خبر شهادت رو به مادر
دادند، گریه نکرد...
گفت خودم فرستادمش...اگر گریه
کنم اجرش میره...
نویسنده نوشت :✍ •| صبر و استقامت مادر
شهید آنقدر سنگین هست که
هرکسی قادر به درکش نیست و
فقط کسانی که خدا را در زندگی
بیشتر از همه دوست دارند درکش
میکنند|•
#شهید_مهدی_مهری
#مادران_زینبی