🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🕊🌷
#پلاک | #همسفرانه
درست به یاد دارم که محمود گفت:
«بالاخره هر دختری خواستهای دارد،
خواسته ے شما چیست؟»
و من جواب دادم:
«اگر من را خدمت #امام_خمینی ببرید ڪہ خطبهی #عقد ما را ایشان بخوانند،
حتی #مهریه هم نمیخواهم.»😌
عاقبت من،
محمود و
مادرهمسرم
در برابر امام نشسته بودیم.😍
امام خطبهی عقدمان را میخواند
و این به یادماندنیترین خاطرهی زندگی مشترڪمان شد.
#به_روایت_همسرشهید_محمود_کاوه🕊
🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#سہ_شنبہ_جمکرانی
دلم در آرزوے دیدنت گیرد بهانہ
به سوے جمڪرانت
مے شود هر دم روانہ
چه مے شد...
ڪه ز ڪویت یابن الزهرا
تو مے دادے به ما قدرے نشانہ
یا_مهدی_ادرکنی
🔔از همین امروز شروع کنیم!!!
بیایید از همین امروز، بعد از تمام شدن نمازمون، اولین حاجتمون فرج آقامون باشه.
بیایید از همین امروز، روزی یک مرتبه زیارت عاشورا رو فقط و فقط برای فرج آقامون بخونیم نه برای حاجتهای شخصیمون...
آخه مهدی فاطمه جز ما شیعهها باید دلخوش به دعا کردن کی باشه...
اجرتون با آقا امام زمان(عج)
✨اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـرَج✨
@Shahidhojatrahimi
❁﷽❁
#خاطرات_شهدا
یک روز یک اعلامیه آورد به
مادرش نشون داد...
اعلامیهی یک شهیدی همنام خودش
بود...(شهید مهدی مهری)
گفت مامان یه روز اعلامیه منو
میارن، شما چکار میکنید؟
گفت از خدا گرفتم، به خدا هم
میسپارم...
وقتی خبر شهادت رو به مادر
دادند، گریه نکرد...
گفت خودم فرستادمش...اگر گریه
کنم اجرش میره...
نویسنده نوشت :✍ •| صبر و استقامت مادر
شهید آنقدر سنگین هست که
هرکسی قادر به درکش نیست و
فقط کسانی که خدا را در زندگی
بیشتر از همه دوست دارند درکش
میکنند|•
#شهید_مهدی_مهری
#مادران_زینبی
نام مبارک مادرم!
مدتی از شهادت سیّد گذشته بود. قبل از محرم در خواب سیّد را دیدم. پیراهن مشکی به تن داشت. گفتم: «سیّد چرا مشکی پوشیدی!؟»
گفت: «محرم نزدیک است.»
بعد ادامه داد: «اینجا همه جمع هستند. شهدا، امام (رحمه الله) و…»
سیّد گفت: «در حضور همه شهدا و بزرگان، حضرت امام (رحمه الله) به من فرمودند: «برو و مداحی کن.»
بعد از آن با سیّد خیلی درد و دل کردم. گفتم سیّد ما راتنها گذاشتی و رفتی.
گفت: «چرا این حرف را میزنی؟ هر مشکل و غمی دارید، با نام مبارک مادرم برطرف میشود.»
بعد ادامه داد: «اگر دردی دارید، حاجتی دارید عاشورا بخوانید: زیارت عاشورا درد شما را درمان میکند. توسل پیدا کنید و اشک چشم داشته باشید.»
علمدار، دوستان شهید، ص ۱۶۲٫
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری . . 🍀احمدآقا به اسرار غيب دست پيدا كرده بود. يادم هست من يك حاجت مخفى بين خود و خدا داشتم و كسى هم خبر نداشت.
يك روز احمدآقا گفت: «شما دو تا حاجت دارى كه اين دو حاجت را از خدا طلب كردى. اينكه خداوند اين دو حاجت را به شما بدهد موكول كرده به اينكه شما روز عاشورا كه شما مراقبه خوبى از اعمال و نفس خودت داشته باشى يا نه.» ايشان به من توصيه كردند: «اگر مى خواهى احتياط كرده باشى، يك روز قبل و بعد از عاشورا هم مراقبه خوبى از اعمالت داشته باش.» تا اينكه بعد از عاشورا احمدآقا را ديدم بهم گفت: «باريك الله وظيفه ات را خوب انجام دادى. خداوند يكى از اين حاجت ها را به تو خواهد داد.» چند روز بعد حاجت اول من روا شد. . . 🍀
گذشت تا ايام اربعين. ايشان مجددا به من گفت:«خداوند مي خواهد حاجت دوم شما را بدهد. منتهى منتظر است ببيند در اربعين چگونه از اعمالت مراقبت مى كنى. اما تو روز اربعين يك اشتباهى از من سر زد. شخصى شروع كرد به غيبت كردن و من آنجا وظيفه داشتم جلوى اين حركت زشت را بگيرم. اما بدليل ملاحظه اى كه داشتم چيزى نگفتم و ايستادم و حتى يك مقدارى هم خنديدم. خيلي سريع به خودم آمدم و متوجه اشتباهم شدم. بعد از آن خيلى مراقب بودم تا ديگر اشتباهى در اعمالم نباشد. روز بعد اربعين هم مراقبت خوبى از اعمالم داشتم. بعد از اربعين خدمت احمدآقا رسيدم. از ايشان درباره ى خودم سوال كردم؟ گفت: «متاسفانه وضعيت خوبى نيست. شما نتوانستى در جلسه غيبت مراقبه خوبى داشته باشى.خدا آن حاجت را فعلا به شما نمى دهد.» . . 📚 کتاب عارفانه، صفحه ٦٨ الى ٧٠
#مدافعانہ❤️🍃
اسمت را هم ڪہ مخفف میڪنم،
#مـــَرد میشوے...
محــمد "م"
رضــا "ر"
دهقـان "د"
#دلخوشمبہعنایتشهدا
❤️🍃 @shahidhojatrahimi
همراه با مجتبی در جهاد اکبر
درماه های پایانی جنگ تحمیلی سیدبه همراه بسیجیان پایگاه مقاومت شهدای بخش8به منظورحفظ ارزش های جنگ وپاسداشت فرهنگ شهادت با تشکیل هیأت «بنی فاطمه (س)»به دیدار خانواده معظم شهدای محله بخش 8رفته، به ذکرمصائب اهل بیت عصمت وطهارت می پرداختند.
مجتبی در کنار هیات رهروان
هیأت رهروان امام خمینی(ره)ساری پس ازجنگ تحمیلی وبعداز ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی (ره)به طورخودجوش وبا اندیشه وهمت برخی ازبسیجیان مخلص تشکیل شد تا محلی برای تجمع نیروهای مخلص ومدافع ارزشهای دوران دفاع مقدس باشد.
مجتبی عشق به اهل بیت (ع)رابه طور اعم ودلدادگی به مادرش زهرای اطهر رابه طوراخص درمتن زندگی خود جاری ساخته بود وبه همین دلیل بودکه سوز وگداز اوبرخاسته از درون،وگویی به تناسب تمام مظلومیت اهل بیت عصمت وطهارت بود.
راز و نیازهای مجتبی در ایام ماه مبارک رمضان در مراسم هیأت خلاصه نمی شدو او همچون نیای معصومش نجواهای عاشقانه خودرا در جمعی دوستانه تا سحرگاهان ادامه می داد.سیدمجتبی در مراسم دعای کمیل لحظه ای ازمناجات با معبودغافل نمی گشت وگویا آن لحظه عمررا دراین جهان فانی سپری نمی کرد.سیدعزیز درشبهای شام غریبان به صف عاشقان اهل بیت می پیوست وهمراه با دسته عزاداری ،ارادت خود به اهل بیت را باعبور از کوچه ها وخیابان های شهر(ازمسجدجامع تا امامزاده یحیی)ابراز میکرد.
عشق سید به اهل بیت (ع)فقط به روزهای شهادت آنان خلاصه نمی شد،بلکه او در ایام میلاد ائمه معصومین علیهم السلام و اعیاد مذهبی نیز در کنار هیات به برگزاری مراسم پرداخته و مصداق کامل «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا » بود.شعبان سال 1417ه.ق (دی ماه 1375ه.ش)فرارسیده بود و سیدمجتبی که با به جا آوردن اعمال ماه رجب آمادگی حضوردر این ماه را پیدا کرده بود،حال خوشی داشت واین از کلام دلربایش در مداحی ها نمایان بود.
اما افسوس و صدافسوس که با تقدیر الهی نمی توان پنجه درافکند.آری دعاهای خالصانه ی مجتبی براین همه سوز و گداز دوستان و بستگان او فائق آمد و عاقبت آن سرباز رشید اسلام و آن بلبل خوش الحان آستان اهل بیت عصمت و طهارت و آن زائر کوچه های مدینه در شامگاه یازدهم دی ماه 1375 ندای ارجعی را لبیک گفت و به فوز عظیم شهادت نائل آمد.
حاج سید مجتبی علمدار در اوایل دی ماه سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز یازدهم دی ماه نماز عشق را با اذان ملکوتیان قامت بست و به یاران شهیدش پیوست.
پیکر مطهر او درقطعه شهدای آرامگاه «ملامجدالدین»ساری به خاک سپرده شدو هم اکنون که حدود پانزده سال ازپرواز آن روح آسمانی می گذرد،کمتر روزی را می توان یافت که پروانه های عاشق در مزار او گرد نیایند وعقده دل با او نگشایند.