❀شهیدحجت الله رحیمی❀
🕊 زنــدگــے نــامــه و خــاطــرات 🕊 ♥️ #شــهیــد_ابــراهیــم_هادے ♥️ 🌷 قــســمــت #دوازدهمــ📖 🍃
❂◆◈○•--------------------
❂○° #سلام_بر_ابراهیم °○❂
🔻 قسمت #دوازدهم
🍀 زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهیم_هادی "
✅ قهرمان (راوی: حسیناللّه کرم)
💥 مسابقات قهرمانی 74 کیلو باشگاهها بود. ابراهیم همهی حریفان را یکی پس از دیگری شکست داد و به نیمهنهایی رسید. آن سال ابراهیم خیلی خوب تمرین کرده بود. اکثر حریفها را با اقتدار شکست داد.
اگر این مسابقه را میزد حتماً در فینال قهرمان میشد. اما در نیمهنهایی خیلی بد کشتی گرفت! بالاخره با یک امتیاز بازی را واگذار کرد!
آن سال ابراهیم مقام سوم را کسب کرد. اما سالهای بعد، همان پسری که حریف نیمهنهایی ابراهیم بود را دیدم. آمده بود به ابراهیم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهیم تعریف میکرد. همهی ما هم گوش میکردیم. تا اینکه رسید به ماجرای آشنایی خودش با ابراهیم و گفت: «آشنایی ما برمیگردد به نیمهنهایی کشتی باشگاهها در وزن 74 کیلو. قرار بود من با ابراهیم کشتی بگیرم.»
اما هر چه خواست آن ماجرا را تعریف کند، ابراهیم بحث را عوض می کرد! آخر هم نگذاشت که ماجرا تعریف شود. روز بعد همان آقا را دیدم و گفتم: «اگه میشه قضیهی کشتی خودتان را تعریف کنید.»
او هم نگاهی به من کرد. نفس عمیقی کشید و گفت: «آن سال من در نیمهنهایی حریف ابراهیم شدم. اما یکی از پاهایم شدیداً آسیب دید. به ابراهیم که تا آن موقع نمیشناختمش گفتم: «رفیق، این پای من آسیب دیده، هوای ما را داشته باش.»
ابراهیم هم گفت: «باشه داداش، چشم.»
بازیهای او را دیده بودم، توی کشتی استاد بود. با اینکه شگرد ابراهیم فنهایی بود که روی پا میزد، اما اصلاً به پای من نزدیک نشد! ولی من در کمال نامردی یه خاک ازش گرفتم و خوشحال از این پیروزی به فینال رفتم. ابراهیم با اینکه راحت میتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی این کار رو نکرد.
بعد ادامه داد: «البته فکر میکنم او از قصد کاری کرد که من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود، چون قهرمانی برای او تعریف دیگری داشت... ولی من خوشحال بودم. خوشحالی من بیشتر از این بود که حریف فینال، بچه محل خودمون بود. فکر میکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. اما توی فینال با اینکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پایم آسیب دیده، اما دقیقاً با اولین حرکت همان پای آسیبدیدهی من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمین و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهیم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهیم قهرمانی بود. از آن روز تا حالا با او رفیقم. چیزهای عجیبی هم از او دیدهام. خدا را هم شکر میکنم که چنین رفیقی نصیبم کرده.
💥 صحبتهایش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهایش فکر میکردم. یادم افتاد در مقر سپاه گیلانغرب روی یکی از دیوارها برای هرکدام از رزمندهها جملهای نوشته شده بود. در مورد ابراهیم نوشته بودند: «ابراهیم هادی رزمندهای با خصائص پوریای ولی.»
🍃🌹 پایان قسمت دوازدهم 🌹🍃
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا امام زمان (عج) ، سلامتی رهبر معظم انقلاب و همچنین شادی روح امام (ره) و ارواح طیبه شهدا صلوات.
🍃 @shahidhojatrahimi
ڪولہ پشتـے علـے
پـر از مهمـات آتــشگرفت
نتوانستند ڪولہ را از او جدا ڪنند ...
با چفیہ دهان خود را بست
تا عملیات لو نرود ...
تنها ڪف پوتینهایـش
ڪہ نسـوز بود ، باقـے ماند . 💔
#شهیــد_علـے_عــرب 🕊
❀شهیدحجت الله رحیمی❀
🌱•🌱°
°🌱•| می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشه که در سجده هستم »
یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن📸 بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته ...😟
فکر کردم نماز می خونه ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشنه و وقت نماز گذشته ، همه تجهیزات نظامی رو هم با خودش داشت🎒
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت ازش بگیرم 👌
دستم رو که روی کتفش گذاشتم ، به پهلو افتاد . دیدم گلو له ای از پشت بهش اصابت کرده و به قلبش رسیده ،😨
آروم بود انگار در این دنیا دیگه کاری نداشت|😌|
صورتش رو که دیدم زانوهام سست شد به زمین نشستم . با خودم گفتم : «این که یوسف شریفه ». 😓 |°🌱•
#شهید_یوسف_شریف
4_5918020043995612831.mp3
زمان:
حجم:
25M
هوای تو داره دل بی کسم
واسه کربلا خیلی دلواپسم
منم آرزومه ببینم آقا
بازم اربعین کربلا میرسم ...
🎤با نوای کربلایی #سید_رضا_نریمانی
@Shahidhojatrahimi
❀شهیدحجت الله رحیمی❀
خواب حضرت رقیہ (س) رو دیده بود .
بـے بـے فرموده بودن تو بہ خاطر ما
« از گـناه گذشتـے » ما هم شهیـدت مےڪنیم .
موقعـے ڪہ داشت میرفت سوریہ بهم گفت : سید برام روضہ حضرت رقیہ بخون ...
گفتم نمےخونم ، دارے میرے حسین بچہ هااات ؟؟ گفت : از بچہ هام دل ڪـندم ،
روضہ مےخوندم ، هاے هاے گریہ میڪرد .
✍ راوے : سیدرضا علیزاده ، ذاڪراهل بیت
#شهید_حسین_محرابی 🕊
#شهید_مدافع_حرم
@Shahidhojatrahimi
❀شهیدحجت الله رحیمی❀
#برگی_از_خاطرات
اینجـام تا ببینم ڪه از خـدا هم می توانم #نمـره ۲۰ بگیرم؟🤔
چند ساعتی به عملیـات مانده بود ڪه یڪی از شـاگردانم را دیدم ڪه در حال آماده ڪردن #حنـا براے رزمندگان بود.
جلو رفتم و بعد از سـلام و احوال پرسی بهش گفتم ڪه تو ڪم سن و سال هستی و یڪی از شاگردان خوب من که نمـره هات همیشه ۲۰ بود😊 اگر به درسهـات ادامه می دادے از این طریق هم میتوانستی به جامعه خدمت ڪنی.😉
در جواب گفت: آقا معلـم من همیشه از شما نمـره ۲۰ میگرفتم حالا اینجـام تا ببینم ڪه از #خـدا هم می توانم نمـره ۲۰ بگیرم؟😇 اگر میماندم در آینـده #شـرمنـده امـام و شهـدا میشدم😓
عملیات ڪه تمـام شد #شهیـد شده بود.😔
در سـن شانزده سالگی در تاریخ26بهمن 1364 در عملیـات والفجـر 8در منطقه ارونـدرود بر اثر اصـابـت ترڪش به درجه رفیع #شهـادت نائل آمد🕊
#دانش_آموز_شهید_علیرضا_دلوی
@Shahidhojatrahimi